- انفتاح
- باز شدن
معنی انفتاح - جستجوی لغت در جدول جو
- انفتاح ((اِ فِ))
- گشوده شدن، گشودن
- انفتاح
- گشاده شدن، گشادگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رسواشدن بی آبرویی
گشاده دل شدن، فراخ شدن، گشاده گردیدن جای
تافتگی باز گشتن باز ماندن
گشادگی فراخی فربهی جدا شدن شکافته گردیدن، گشاده شدن فرج زن، شکافتگی گشادگی
گشاده شدن، شکافته شدن، شکافتگی
ریزه ریزه شدن
گشاده خواهی (پانزدهم ماه رجب تازی را روز استفتاح گویند و برآنند که در آن روز درهای آسمان به روی خدایخانه گشوده است)، کیش پرسی پاسخ جویی برای پرسه های دینی ، آغازیدن، پیروزی خواستن نصرت خواستن فیروزی جستن، گشادگی خواستن فتوح خواستن گشایش طلبیدن، یار خواستن یاری خواستن، آغازیدن ابتدا کردن، خواستار رفع دشواری از کاری شدن خواستن حل مشکلی که در قرآن باشد، یا روز استفتاح روز پانزدهم ماه رجب که میگویند در آن روز درهای آسمان یا درهای کعبه باز است
رسوایی
گشایش
نا پیوستگی، جدایی
پکش، پکیدن، تراکش، ترکش، ترکیدن
گشادن، باز کردن
رسوا شدن، رسوائی
سرور و شادمانی کردن
مغز بیرون کشیدن
بیزاری جستن، دور گردیدن، در خواستن در خواست کردن
سود یافتن، نفع گرفتن
دلهره ناآرامی، پا فشاری، همه را مکیدن
سیخ شدن مو، بال گشودن - از هم باز شدن
رخنه کردن
نیستاکی نیست گرداندن، همه را برگرفتن، شیر نوشیدن
آماسیدن باد آوردن باد کردن بر آماسیدن آماس کردن ورم کردن ظماسیدن، آماس ورم، جمع انتفاخات
شکارخواهی برانگیختن شکار
نیست شدن، از میان رفتن، نیستی، نابودی ،دور شدن، یکسو گردیدن
اندرز پذیری پند پذیری نصیحت پذیرفتن قبول نصیحت کردن اندرز گرفتن
کشیده شدن
کلان شکمی، شکم افتادگی
آرام ماندن نجنبیدن پهن شدن
لخت و برهنه شدن، روانی
بر پشت افتادن
باز ایستادن، به پایان رسیدن، باز گرفتن چون کودک را از شیر