جدول جو
جدول جو

معنی انعدال - جستجوی لغت در جدول جو

انعدال
(اِ تِتْ)
برگردیده شدن از چیزی. (ناظم الاطباء). برگردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بگشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). برگردیدن از راه راست. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انسدال
تصویر انسدال
فروهشته شدن به طرف پایین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
معدوم شدن، نیست شدن، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعزال
تصویر انعزال
گوشه گیر شدن، برکنار شدن، معزول شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بر زمین افتادن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). بر زمین افتاده شدن. (آنندراج). یقال: جدله فانجدل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عدل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ عدل، داد. ضد جور و شایستۀ گواهی که در دلها راست نماید. (آنندراج). و رجوع به این کلمه شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
سخت کشیده شدن تلاق.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
معدوم شدن و نیست شدن. (ناظم الاطباء) ، جنبانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بجنبانیدن. (مصادر زوزنی) ، سر جنبانیدن از روی تعجب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سر جنبانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ رَ)
گوشه گزیدن و دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دور شدن و بیکسو شدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروهشته شدن جامه و موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فروهشته شدن جامه. (تاج المصادر بیهقی). فروگذاشته شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی شده انگدان از گیاهان دارویی اشتر غاز گلوپر، نام روستایی است نزدیک کاشان انگدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندخال
تصویر اندخال
درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
در سخن ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخلال
تصویر انخلال
تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتدال
تصویر اعتدال
مساوی شدن، میانه حال شدن در کمیت وکیفیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخداع
تصویر انخداع
فریفته شدن، فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
از جائی به جائی شدن، کوچ کردن، نقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفال
تصویر انتفال
بیزاری جستن، دور گردیدن، در خواستن در خواست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتطال
تصویر انتطال
چکانیدن ریختن اندک
فرهنگ لغت هوشیار
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعدال
تصویر اعدال
جمع عدل، روزنه ها، مانندها، جمع عدل، دادها دادگری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعال
تصویر انعال
نال بندی (نال نعل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجدال
تصویر انجدال
برزمین افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعتال
تصویر انعتال
سخت کشیدگی، بر نخاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
معدوم و نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه گزینی دوری کناره گیری گوشه گیر شدن گوشه گرفتن بر کنار شدن بکنار رفتن، گوشه گیری کناره گیری
فرهنگ لغت هوشیار
فرو هشته شدن جامه، فرو هشته شدن موی، آویخته شدن، فروهشته شدن (جامه موی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتضال
تصویر انتضال
بیرون آوردن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسدال
تصویر انسدال
((اِ س ِ))
آویخته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
((اِ عِ))
معدوم شدن، نابود شدن، نیستی، نابودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعزال
تصویر انعزال
((اِ عِ))
گوشه گیر شدن، به کنار رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
ترابرد، جابجایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعتدال
تصویر اعتدال
میانه روی، ترازینه
فرهنگ واژه فارسی سره
سربالایی
فرهنگ گویش مازندرانی