جدول جو
جدول جو

معنی انعاظ - جستجوی لغت در جدول جو

انعاظ(اِ تِتْ)
برخیزانیدن نره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به نعوظ داشتن. (بحر الجواهر). نعوظ آوردن. ایستاده کردن نره. تحریک. (یادداشت مؤلف) : قوت حیوانی، آلت شهوانی را قیام و انعاظی بداد. (سندبادنامه ص 177).
- انعاظ کردن، برخیزانیدن نره: و اندر وی (انار شیرین) لختی بادناکی است و انعاظ کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پیه اسقنقور با بیزرد بسرشند اول شب بنهند انعاظی کند عجب. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انعام
تصویر انعام
چارپایان، ستور چرنده، جمع واژۀ نعم
ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۶۵ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعام
تصویر انعام
نعمت دادن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری، بخشش شخص بزرگ به کوچک تر از خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتعاظ
تصویر اتعاظ
پند گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ رعظ، به معنی جای درنشاندن پیکان در تیر که بالای آن پیچند
لغت نامه دهخدا
گریختن. سخت دویدن: مرّ مجعظا، ای مسرعاً، یعدو عدواً شدیداً.
لغت نامه دهخدا
(سِ)
پند گرفتن. (زوزنی) (تاج المصادر). پند پذیرفتن. (منتهی الارب). پندپذیری: تقدیر باریتعالی چشم بصیرت ابوعلی بازبست و گوش هوش از استماع مواعظ و اتعاظ بدان نصایح کر ساخت تا مساعدت فایق فروگذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی) ، اتفر الطلح، جوانۀ طلح بیرون آمد
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا)
خوبروی گردیدن چنانکه سزاوار وصف باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دوتا شدن چوب بی شکستگی ظاهر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کوشش و جد و جهد در کار. (ناظم الاطباء) : هم فی انعاث، یعنی رنج کشیدند در امور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا عَ)
خداوند شتران فربه شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بر خاک غلتیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بر زمین زده شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا)
بار آوردن اراک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بارآوردن درخت اراک. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
فرزندان سست و کسل مند آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فرزندان سست آوردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
لقمه بریدن در خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). لقمه بریدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام ششمین سورۀ قرآن مجید. مکی، دارای صدوشصت وپنج آیه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نعم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چهارپایان. (غیاث اللغات). فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج) :
در جهان مرده شان آرام نیست
کاین علف جز لایق انعام نیست.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 ص 228).
گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری
تا آدمیت خوانند ورنه کم از انعامی.
سعدی.
نیست انعام خدا روزی انعامی چند
نشود خاصۀ حق ماحضر عامی چند.
طاهرنصیرآبادی (از آنندراج).
و رجوع به نعم شود، نرمتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتابانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (مؤید الفضلاء). شتابانیدن از کاری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تنکیظ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ)
سوراخ ساختن تیر را تا در آن پیکان نهند. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتعاظ
تصویر اتعاظ
پند پذیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعات
تصویر انعات
خوبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعاث
تصویر انعاث
ریخت و پاش باد دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعاش
تصویر انعاش
برداشتن برکشیدن رهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعال
تصویر انعال
نال بندی (نال نعل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعام
تصویر انعام
نعمت دادن، افزودن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکاظ
تصویر انکاظ
شتابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعاظ
تصویر انتعاظ
زهارآزی نره خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعام
تصویر انعام
((اَ))
جمع نعم، چارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعام
تصویر انعام
((اِ))
نعمت بخشیدن، دهش
فرهنگ فارسی معین
جایزه، پاداش
دیکشنری اردو به فارسی