جدول جو
جدول جو

معنی انطیاد - جستجوی لغت در جدول جو

انطیاد
(اِ تِ)
بجانب بالا رفتن در هوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصطیاد
تصویر اصطیاد
جانوری را شکار کردن، شکاریدن، شکردن، بشکریدن، اشکردن، شکریدن، اقتناص، صید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انقیاد
تصویر انقیاد
گردن نهادن، مطیع شدن، فرمانبرداری، فروتنی، خوار و رام شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِرْ)
گردن دادن و کشیده شدن ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کشیده شدن ستور. (از اقرب الموارد). کشیده شدن و تن بدادن. (تاج المصادر بیهقی). گردن دادن. (صراح اللغه). کشیده شدن. (مصادر زوزنی) (از آنندراج). استقاده. گردن نهادن. استسلام. تن دادن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکافته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انشقاق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فرمانبردار شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انقیاد. (از اقرب الموارد). منقاد شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
صید کردن. (از لطایف و منتخب) (غیاث اللغات) (آنندراج). شکار کردن چیزی را. (منتهی الارب). صید. (زوزنی). شکردن. شکریدن. تصید. شکار کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 12) (ناظم الاطباء) :
صیاد پیری آمد بر اصطیاد من
داس و کمند و تیر و کمانش چهارتیر.
سوزنی.
شیر را با پیل نر جنگی فتاد
خسته شد آن شیر و ماند از اصطیاد.
مولوی، اصغاء بسخن کسی، مایل شدن بشنیدن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). نیک مایل گردانیدن گوش خود را بسوی سخن کسی. (از منتهی الارب). گوش نهادن. (آنندراج) ، کم کردن بهرۀ کسی را. (منتهی الارب) ، اصغاء اناء را، کج کردن آن، گویند: هویصغی اناء فلان، اذا انتقصه و وقع فیه. (از اقرب الموارد). کج کردن ظرف. (قطر المحیط). کج کردن خنور را بوقت ریختن. (منتهی الارب). بچسبانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، اصغاء شی ٔ را، کاستن آن، تقول: اصغی حقه، اذا نقصه. (قطر المحیط). ناقص کردن آن را. (از اقرب الموارد). ناقص و ناتمام کردن چیزی را. (منتهی الارب) ، اصغاء ناقه، میل دادن یا کج کردن سرش را به رحل هنگامی که رحل را بر آن بندند مانند مستمع چیزی. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). مایل کردن ناقه سر خود را بسوی پالان چنانکه میشنود چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتیاق
تصویر انتیاق
برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گردآمدن، گرایش گروش، کرانجیگری (بی طرفی) گرد آمدن پیوسته شدن، گراییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتیاد
تصویر اعتیاد
خو گرفتن ها، معتاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاط
تصویر انتیاط
درآویخته شدن در آویزیدن، دور گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاش
تصویر انتیاش
دست ناویدن، گرفتن، آورد و برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاب
تصویر انتیاب
پی در پی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحیاش
تصویر انحیاش
دل زدگی، ترنجیدگی - انقباض)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثیان
تصویر انثیان
دو گوش دوخایه (بیضه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجراد
تصویر انجراد
برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
فسردن بسته شدن ماسیدن هسیرش: تنها برای آب یخ بستن افسردن بسته شدن جامد گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحراد
تصویر انحراد
فرود افتادن: ستاره تنها شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در تابستان به جای خنک رفتن نساجویی (نسا جایی که بدان آفتاب کم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسمیاد
تصویر اسمیاد
بر آماسیدن از خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطیاد
تصویر اصطیاد
شکارکردن شکارافکنی شکار کردن صید کردن بدست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیاد
تصویر استیاد
بزرگ دوده ای را کشتن، مهتر زنان را به زنی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیاد
تصویر ازدیاد
افزایش یافتن، زیاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاد
تصویر ارتیاد
جستن، خواهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطیار
تصویر انطیار
شکافتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطیاع
تصویر انطیاع
گردن نهادگی فرمانبرداری فرمانبردار شدن فرمان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقیاد
تصویر انقیاد
گردن دادن، کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سره کردن، تبه کردن، کاه ازدانه جداکردن: سره از ناسره جداکردن به گزینی سره کردن، نقد گرفتن پول، جدا کردن (خوب از بدیا کاه از گندم و مانند آن)، خرده گرفتن، به گزینی خرده گیری، شرح معایب و محاسن شعر یا مقاله یا کتابی با سنجش اثری ادبی یا هنری بر معیار یا عملی تثبیت شده، جمع انتقادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقیاد
تصویر انقیاد
((اِ))
رام شدن، مطیع شدن، فرمانبرداری، فروتنی، جمع انقیادات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصطیاد
تصویر اصطیاد
((اِ))
صید کردن، شکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتیاد
تصویر اعتیاد
بنگش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجماد
تصویر انجماد
بستناکی، یخ زدن، بستانکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتقاد
تصویر انتقاد
خرده گیری، سخن سنجی، نکوهش، سره کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
پیغمبران، پیامبران
فرهنگ واژه فارسی سره
اطاعت، پیروی، تابعیت، تبعیت، تسلیم، تمکین، طاعت، فرمانبرداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد