جدول جو
جدول جو

معنی انط - جستجوی لغت در جدول جو

انط
(اَ نَطط)
سفر دور. ج، نطط. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
انط
راس (سفر) دور، زمین پرت
تصویری از انط
تصویر انط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اند
تصویر اند
عدد مجهول از سه تا نه، برای مثال عدد سال های مدت تو / همچو تاریخ پانصدوچهل و اند (انوری - ۶۱۵)، کم، معدود، چند، سخن مبهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انس
تصویر انس
خو گرفتن به همنشینی با کسی، خوگرفتگی، همخویی، همدمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگ
تصویر انگ
نشانی و علامت یک بنگاه که بر روی محموله های تجاری نوشته می شود، کنایه از تهمت، مستقیم، درست مثلاً انگ آمد جلوی من نشست
لولۀ سفالی که در آبراهه کار می گذارند، تنبوشه
زنبور، زنبور عسل، شیره، عصاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انف
تصویر انف
بینی، عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انس
تصویر انس
کسی که به او انس گرفته شود، گروه بسیار، مردم و قبیله که در یک جا مقیم باشند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ طَ)
گویاتر. بانطق تر.
- امثال:
انطق من سحبان. (یادداشت مؤلف).
انطق من قس (ابن ساعده الایادی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نعت فاعلی از ثنط
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نعت فاعلی از حنوط، احمر حانط، نیک سرخ. سخت سرخ. سرخ سرخ. سرخی سرخ. احمر قانی، ثمرۀ غضا، ادیم حانط، پوست سرخ رنگ، مرد باگندم. مرد با گندم بسیار، حانطالصره، خداوند صرۀ کلان. بسیاردرم، حانطالی ّ، دشمن است با من و کینه دارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنط
تصویر سنط
پیوند، جمع سناط، کوسگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انق
تصویر انق
شادمانگی فرزیبی زیبایی تابناک
فرهنگ لغت هوشیار
نشان و علامتی که روی عدلهای تجارتی مینویسند، لوله ای که در آبراهه جاسازی شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمط
تصویر انمط
روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انو
تصویر انو
پاسی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انر
تصویر انر
زشت بد مهیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انب
تصویر انب
بادمجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازط
تصویر ازط
کج زنخ، کوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابط
تصویر ابط
زیر بغل خش شکوفه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع آنیه، جمع در جمع اوانی ،دورگردانیدن کسی را، دور کردن، آوند (ظرف)، سبو آبخوری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خلط خلطها، صفرا و خون و بلغم و سودا، ترشحات نسوج آلی، ترشحات قصبه الریه و شعب آن که با سرفه بخارج دفع میشود، داروهای خوشبو. یا اخط اربعه. چهار نوع مزاج مردم: بلغم صفرا سودا دم (خون)، یا اخط ردیه. رطوبت فاسد و گندیده. یا اخط فاسده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احط
تصویر احط
فرو افتاده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنط
تصویر بنط
پل، محل عبور از آب یا جائی که گود باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعط
تصویر اعط
بلند بالا دراز
فرهنگ لغت هوشیار
ماست بندی درآمیختن کشک خوراندن ماست کشک: پینو (قرت ترکی) کشک پینو ماستینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الط
تصویر الط
رومی تازی شده سیسنبر از گیاهان افتاده دندان کرم خورده دندان
فرهنگ لغت هوشیار
لوله سفالین که در زیر خاک یا میان دیوار کارمی گذاشتند تا آب از آن عبور کند، تنبوشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگ
تصویر انگ
زنبور، زنبور عسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگ
تصویر انگ
انج. انغ، شیره، عصاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگ
تصویر انگ
نشان و علامتی که بر روی عدلهای تجارتی نویسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انا
تصویر انا
من، مخفف انا الحق (من خدایم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اند
تصویر اند
((اَ))
عددی مبهم از سه تا نه، چند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انف
تصویر انف
بینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انس
تصویر انس
خو گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انگ
تصویر انگ
تهمت
فرهنگ واژه فارسی سره