جدول جو
جدول جو

معنی انصافدار - جستجوی لغت در جدول جو

انصافدار
حق جو، دادور، عادل، منصف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که انبار به او سپرده شده و حساب کالاهایی که در انبار است در دست اوست
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ دَ / دِ)
انباربان. انباری. (زمخشری). کسی که انبار ذخیره بآن سپرده است. (ناظم الاطباء). محافظ انبار. نگهبان محل کالا و ارزاق. (فرهنگ فارسی معین). حسابدار انبار. حافظ انبار. آنکه حساب محتوی انبار با اوست. (یادداشت مؤلف) ، رقیب داشتن:
چوآمد بشاه جهان آگهی
که انباز دارد بشاهنشهی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
کسی که انبار را به او سپرده باشند و کلا حساب کالاها را داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
به درستی، به داد، از روی داد، از روی انصاف، بطور عدالت و حقانیت، از روی عدل و انصاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصافاً
تصویر انصافاً
((اِ فَ نْ))
از روی انصاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصافا
تصویر انصافا
به درستی، به دادمندی
فرهنگ واژه فارسی سره
درخت انار
فرهنگ گویش مازندرانی