جدول جو
جدول جو

معنی انصاف - جستجوی لغت در جدول جو

انصاف
دادمندی
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
فرهنگ واژه فارسی سره
انصاف
میانه روی، عدل و داد کردن
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
فرهنگ لغت هوشیار
انصاف
خدمتگزاران، آنکه در اداره یا بنگاهی خدمت می کند، مستخدم، خدمت کننده، خادم مثلاً دولت خدمتگزار
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
فرهنگ فارسی عمید
انصاف
((اَ))
جمع نصف، نیم ها، نیمه ها
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
فرهنگ فارسی معین
انصاف
((اِ))
به نیمه رسیدن. نیمه چیزی را گرفتن
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
فرهنگ فارسی معین
انصاف
((اِ))
داد دادن، عدل کردن، راستی نمودن، عدل، داد
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
فرهنگ فارسی معین
انصاف
داد دادن، عدل و داد کردن، راستی کردن، به نیمه رسیدن، میانه روی، انصافاً، حقیقتاً
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انصافا
تصویر انصافا
به درستی، به دادمندی
فرهنگ واژه فارسی سره
به درستی، به داد، از روی داد، از روی انصاف، بطور عدالت و حقانیت، از روی عدل و انصاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتصاف
تصویر اتصاف
نشان پذیرفتن، صف گرفتن، نسبت دادن وصفی به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احصاف
تصویر احصاف
نیک بافی، زودگذری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخصاف
تصویر اخصاف
شتافتن، برگ پوشی برهنگی را با برگ پوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصراف
تصویر انصراف
برگشت، چشم پوشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
جمع صنف، قسمتها، انواع، گونه ها، گروهها، پیشه وران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصاف
تصویر اعصاف
گرد انگیزی، ورزش سخت، به شتاب رفتن، به بیراهه افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحاف
تصویر انحاف
لاغر کر دن سست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
حق خود را گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزاف
تصویر انزاف
خشک شدن چاه، دردسر یافتن، دردسر دادن، بیهوش شدن، مستی مست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انواف
تصویر انواف
جمع نوف، کوهان های بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکاف
تصویر انکاف
ننگ ستردگی بی ننگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوصاف
تصویر اوصاف
جمع وصف، چگونگی ها چونی ها جمع وصف صفتها چگونگیها وصفها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطاف
تصویر انطاف
متهم کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصراف
تصویر انصراف
برگشتن و بازماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصاع
تصویر انصاع
خستویی خستوئیدن (اعتراف کردن)، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یاری دهندگان، یاری کنندگان، یاران، گروهی از مردم مدینه که حضرت رسول (ص) را یاری کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصاح
تصویر انصاح
سیراب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصات
تصویر انصات
ساکت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نصب، سنگهائی که گرداگرد کعبه بر پا میکردند و می پرسیدند و بر آنها ذبح و قربانی میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصاف
تصویر ناصاف
ناهموار، کدر، چرکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتصاف
تصویر اتصاف
دارای صفتی شدن، به صفتی موصوف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انصراف
تصویر انصراف
برگشتن از تصمیم، بازگشتن، چشم پوشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوصاف
تصویر اوصاف
وصف ها، بیان چگونگی و حالت ها، جمع واژۀ وصف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انصات
تصویر انصات
خاموش شدن، خاموش شدن و گوش دادن به سخن کسی، ساکت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصناف
تصویر اصناف
صنف ها، نوع ها، گونه ها، رسته ها، پیشه ورها، جمع واژۀ صنف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصاف
تصویر ناصاف
کدر، آلوده، ناصافی، ناهموار
فرهنگ لغت هوشیار