جدول جو
جدول جو

معنی انشراث - جستجوی لغت در جدول جو

انشراث(اَ)
ستبر و کفیده شدن پشت دست. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ نصب. (از اقرب الموارد). سنگها که گرداگرد کعبه برپای می کردند و می پرستیدند و بر آنها ذبح و قربان می کردند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). بتها که کفار می پرستیدند. (یادداشت لغت نامه).
- انصاب الحرم، حدهای حرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سنگها که بر کنار حرم نهاده بود. (مهذب الاسماء).
، جمع واژۀ نصب. (از ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه). رجوع به نصب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندراج
تصویر اندراج
داخل شدن، وارد شدن، درآمدن، درآمدن در ضمن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انشراح
تصویر انشراح
گشاده شدن، باز شدن، گشایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انخراط
تصویر انخراط
وارد گروهی شدن و یکی از اعضای آن به حساب آمدن، باریک و لاغر شدن تن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتکاث
تصویر انتکاث
گسسته شدن، برگشتن از حاجت خود به سوی دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندراس
تصویر اندراس
ناپدید شدن، از میان رفتن، کهنه شدن، کهنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحراف
تصویر انحراف
دور شدن یا جدا شدن از راه ها، اصول، معیارها و یا روش های تعیین شده، کج شدگی، خم شدگی، در ریاضیات فاصلۀ مقادیر داده ها از مقدار میانگین
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
شوریدن دل زن باردار. (ناظم الاطباء). تفرث. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سپری شدن و بریده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انقطاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ یِ)
کفته گردیدن پوست و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). به نصف شکافته شدن. (ازاقرب الموارد). شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، خاموش کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). اسکات. ساکت کردن. (از اقرب الموارد). لازم و متعدی است. (از منتهی الارب) ، ببازی میل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِس س)
کفته شدن پوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکافته شدن پوست. (ازاقرب الموارد). شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
کوهی است در ارمنستان و اکنون هم به همین نام خوانده می شود. (فرهنگ فارسی معین، اعلام) :
در آن محراب کو رکن عراق است
کمربند ستون انشراق است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اِزْ)
گشاده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گشاده دل شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). گشاده شدن دل. (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انسراح
تصویر انسراح
لخت و برهنه شدن، روانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندراء
تصویر اندراء
از دور رسیدن، پراکنیدن پراکنده شدن، دور رفتن تندابه (سیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندراج
تصویر اندراج
ضروری و لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندراس
تصویر اندراس
ژندگی کهنه شدن پاره پاره شدن، کهنگی پاره پاره شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندران
تصویر اندران
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندلاث
تصویر اندلاث
درگیری درافتادن، بی اندیشه به کاری درآمدن کار بی اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباث
تصویر انتباث
کاویدن به دست، آشکار کردن پنهان، دامن بر چیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجاث
تصویر انتجاث
بیرون آوردن، آماسیدن، پیدا شدن فربهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعاث
تصویر انتعاث
چیزی را گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاث
تصویر انتقاث
شتافتن، کندن
فرهنگ لغت هوشیار
گسستن پیمان، گسستن ریسمان، ریش ریش شدن بر گشتن از حاجت خود، گسسته شدن (ریسمان پیمان)، شکافتن، آهنگ پیوند کردن کوکب سفلی یا کوکب علوی، و پیش از آنکه تمام شود این سفلی راجع شود و باز گردد و آن پیوند شکافته آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثرام
تصویر انثرام
ریختن دندان، شکستن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشراح
تصویر انشراح
گشایش و باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبعاث
تصویر انبعاث
برانگیخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجراد
تصویر انجراد
برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجرار
تصویر انجرار
روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحراد
تصویر انحراد
فرود افتادن: ستاره تنها شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراث
تصویر احتراث
کشاورزی کشتکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخراط
تصویر انخراط
لاغر شدن تن آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشراح
تصویر انشراح
((اِ ش ِ))
گشاده شدن، باز شدن، گشایش (دل)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحراف
تصویر انحراف
کژدیسگی، لغزش، کجروی
فرهنگ واژه فارسی سره