جدول جو
جدول جو

معنی اندرگشادن - جستجوی لغت در جدول جو

اندرگشادن(مَ)
گشادن. باز کردن:
قباد آمد و تاج بر سر نهاد
بکینه یکی نو در اندرگشاد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ ذارْ رَ)
قرار دادن. گذاشتن. در درون چیزی گذاشتن. در داخل چیزی قرار دادن:
گر کسی بودی که زی توام بفکندی
خویشتن اندرنهادمی بفلاخن.
رودکی.
- شمشیر اندرنهادن، شمشیر کشیدن. با شمشیر حمله بردن: سپاه گروه گروه بر دشمن حمله کردند... خالد (ابن ولید) شمشیر اندر نهاد و دشمن را همچنان بهزیمت اندر همی کشت. (تاریخ بلعمی).
برآهیخت شمشیر و اندر نهاد
گیا را ز خون بر سر افسر نهاد.
فردوسی.
آن ستونها بسوخت و مقدار پنجاه گز بیفتاد و مسلمانان شمشیر اندر نهادند و بسیار کس را بکشتند. (تاریخ بخارا).
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ لَ)
اندر افتادن. درافتادن. افتادن. اتفاق افتادن:
تا برنهاد زلفک شوریده را بخط
اندرفتاد گرد همه شهر شور و شر.
عماره.
و رجوع به افتادن شود
لغت نامه دهخدا
(نَبْ وَ)
مقابل بندبستن. (آنندراج). بند گشودن. (فرهنگ فارسی معین).
- بند گشادن از سحر، باطل کردن آن:
چو دختر چنان دید کان هوشمند
ز نیرنگ آن سحر بگشاد بند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ نِ گَ تَ)
مرکّب از: در، پیشوند + گشادن، گشادن. گشودن. فتح.
- کمین درگشادن، از کمین برآمدن. بر دشمن تاختن: مبارزان و اعیان یاری دادند و کمین درگشادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244) ، در گشادنمرکّب از: در، باب + گشادن) باز کردن در. افتتاح کردن در. گشودن در:
از آن پس یکی داستان برگشاد
سخنهای بایسته را در گشاد.
فردوسی.
کجا آن نو بنو مجلس نهادن
بهشت عاشقان را در گشادن.
نظامی.
گرم تو در نگشائی کجا توانم رفت
براستان که بمیرم بر آستان ای دوست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
بند بر گرفتن باز کردن بند بند وا کردن قید و بند را باز کردن مقابل بند بستن: (از دست و پای محکوم بند گشودند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندر شدن
تصویر اندر شدن
داخل شدن، وارد شدن
فرهنگ لغت هوشیار