قرار دادن. گذاشتن. در درون چیزی گذاشتن. در داخل چیزی قرار دادن: گر کسی بودی که زی توام بفکندی خویشتن اندرنهادمی بفلاخن. رودکی. - شمشیر اندرنهادن، شمشیر کشیدن. با شمشیر حمله بردن: سپاه گروه گروه بر دشمن حمله کردند... خالد (ابن ولید) شمشیر اندر نهاد و دشمن را همچنان بهزیمت اندر همی کشت. (تاریخ بلعمی). برآهیخت شمشیر و اندر نهاد گیا را ز خون بر سر افسر نهاد. فردوسی. آن ستونها بسوخت و مقدار پنجاه گز بیفتاد و مسلمانان شمشیر اندر نهادند و بسیار کس را بکشتند. (تاریخ بخارا).
قرار دادن. گذاشتن. در درون چیزی گذاشتن. در داخل چیزی قرار دادن: گر کسی بودی که زی توام بفکندی خویشتن اندرنهادمی بفلاخن. رودکی. - شمشیر اندرنهادن، شمشیر کشیدن. با شمشیر حمله بردن: سپاه گروه گروه بر دشمن حمله کردند... خالد (ابن ولید) شمشیر اندر نهاد و دشمن را همچنان بهزیمت اندر همی کشت. (تاریخ بلعمی). برآهیخت شمشیر و اندر نهاد گیا را ز خون بر سر افسر نهاد. فردوسی. آن ستونها بسوخت و مقدار پنجاه گز بیفتاد و مسلمانان شمشیر اندر نهادند و بسیار کس را بکشتند. (تاریخ بخارا).
مرکّب از: در، پیشوند + گشادن، گشادن. گشودن. فتح. - کمین درگشادن، از کمین برآمدن. بر دشمن تاختن: مبارزان و اعیان یاری دادند و کمین درگشادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244) ، در گشادنمرکّب از: در، باب + گشادن) باز کردن در. افتتاح کردن در. گشودن در: از آن پس یکی داستان برگشاد سخنهای بایسته را در گشاد. فردوسی. کجا آن نو بنو مجلس نهادن بهشت عاشقان را در گشادن. نظامی. گرم تو در نگشائی کجا توانم رفت براستان که بمیرم بر آستان ای دوست. سعدی
مُرَکَّب اَز: در، پیشوند + گشادن، گشادن. گشودن. فتح. - کمین درگشادن، از کمین برآمدن. بر دشمن تاختن: مبارزان و اعیان یاری دادند و کمین درگشادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244) ، در گشادنمُرَکَّب اَز: در، باب + گشادن) باز کردن در. افتتاح کردن در. گشودن در: از آن پس یکی داستان برگشاد سخنهای بایسته را در گشاد. فردوسی. کجا آن نو بنو مجلس نهادن بهشت عاشقان را در گشادن. نظامی. گرم تو در نگشائی کجا توانم رفت بِراستان که بمیرم بَر آستان ای دوست. سعدی