قرار دادن. گذاشتن. در درون چیزی گذاشتن. در داخل چیزی قرار دادن: گر کسی بودی که زی توام بفکندی خویشتن اندرنهادمی بفلاخن. رودکی. - شمشیر اندرنهادن، شمشیر کشیدن. با شمشیر حمله بردن: سپاه گروه گروه بر دشمن حمله کردند... خالد (ابن ولید) شمشیر اندر نهاد و دشمن را همچنان بهزیمت اندر همی کشت. (تاریخ بلعمی). برآهیخت شمشیر و اندر نهاد گیا را ز خون بر سر افسر نهاد. فردوسی. آن ستونها بسوخت و مقدار پنجاه گز بیفتاد و مسلمانان شمشیر اندر نهادند و بسیار کس را بکشتند. (تاریخ بخارا).