- اندراج
- ضروری و لازم
معنی اندراج - جستجوی لغت در جدول جو
- اندراج
- داخل شدن، وارد شدن، درآمدن، درآمدن در ضمن چیزی
- اندراج ((اِ دِ))
- داخل شدن، وارد گشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درآمدن، یگانگی در آمدن در امری داخل شدن، استوار شدن
ژندگی کهنه شدن پاره پاره شدن، کهنگی پاره پاره شدگی
از دور رسیدن، پراکنیدن پراکنده شدن، دور رفتن تندابه (سیل)
مست شدن
رخنه یافتن، شکافته شدن، بی اندوهی گشاده دلی، رهایی بی اندوه شدن، وا شدن اندوه، گشایش (خاطر)
ابر گرایی کج شدن گراییدن
رخنه و شکاف شکاف شدن
ناپدید شدن، از میان رفتن، کهنه شدن، کهنگی
درآمدن در کاری یا امری، داخل شدن به درون چیزی، استوار شدن
در نور دیدن پیچیدن، چهار خانه کردن، جمع درج، دوکدان ها داخل کردن در بردن، در نوردیدن پیچیدن: ادراج کتاب
درج ها، صندوقچه ها، جمع واژۀ درج
پیوستگی، اتصال،
درج کردن، نوشتن
درج کردن، نوشتن
ضمیر، داخل
جفت گرفتن، زن گرفتن، شوهر کردن، زناشوئی، پیوند کردن
هر دو شانه: شانه ها
کشت تخم افشانی
فرو خوردن به گلو بردن
کوچک داشت خرد شمردن، آک گرفتن (آک عیب)
یونانی تازی شده مارچوبه مارچوبه
کم کم نزدیک آوردن
زناشویی، پیوند زناشویی، همسرگیری
کژدیسگی، لغزش، کجروی
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
فرود افتادن: ستاره تنها شدن
روان شدن
برهنه شدن
شکافته شدن ناگهان به سخن درآمدن