جدول جو
جدول جو

معنی اندماج

اندماج
درآمدن در کاری یا امری، داخل شدن به درون چیزی، استوار شدن
تصویری از اندماج
تصویر اندماج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اندماج

اندماج

اندماج
درآمدن، یگانگی در آمدن در امری داخل شدن، استوار شدن
اندماج
فرهنگ لغت هوشیار

اندماج

اندماج
درآمدن در چیزی و استوار شدن در آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). داخل شدن در چیزی و مستحکم شدن در آن. (از اقرب الموارد). در رفته شدن بچیزی و درآمدن و استوار شدن بجایی. (غیاث اللغات) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

اندمان

اندمان
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر طوس سردار ایرانی و از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی
اندمان
فرهنگ نامهای ایرانی

اندمال

اندمال
سر به هم آوردن زخم، به شدن بهبودی یافتن به شدنبهبود یافتن (زخم) سر بهم آوردن (جراحت)، بهبود سر بهم آوردگی
فرهنگ لغت هوشیار