جدول جو
جدول جو

معنی اندجانی - جستجوی لغت در جدول جو

اندجانی
(اَ دِ)
میرزا محمدتقی پسر میرزا محمد مسعود، از شاعران فارسی گوی هند بود. از اوست:
ای بسا سنگ که خوردیم چو مجنون بر سر
رایگان نیست که شایستۀ زنجیر شدیم.
(از تذکرۀ مرآت الخیال چ سنگی ص 257).
و رجوع به همان کتاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هندوانی
تصویر هندوانی
ساخته شده در هند، کنایه از شمشیری که در هند می ساخته اند، برای مثال زبان در میان دو لب چون نیامی / که ناگه از او برکشی هندوانی (منوچهری - ۱۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صندلانی
تصویر صندلانی
فارسی]، صندل فروش، عطرفروش، داروفروش، عطار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندگانی
تصویر زندگانی
زنده بودن، زیستن حیات، عمر، حیات، آنچه به زندگی جمعی انسان ها بستگی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندرونی
تصویر اندرونی
مربوط به اندرون، داخلی، درونی، باطنی، قلبی، اندرون، ساکن اندرون
فرهنگ فارسی عمید
(غَ دَ / غُ دِ)
حسن بن احمد غندجانی، مکنی به ابومحمد اعرابی و معروف به اسود. رجوع به حسن بن احمد و معجم الادباء چ مصر 1927 ج 3 ص 22 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
اندیجان، اندگان، شهری است در کنار درۀ فرغانه در شمال شرقی شهر فرغانه. (فرهنگ فارسی معین، اعلام). از آنجا چندتن شاعر برخاسته. و رجوع به مجالس النفائس ص 155، 158، 222 و 381 و اندیجان و اندگان و اندجانی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
بسیارگوی و یاوه درای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسیارگوی. مفرط در گفتار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
منسوب به اندکان و آن دهی است از فرغانه و از آنجاست ابوحفص عمر بن محمد بن طاهر اندکانی فرغانی صوفی، درگذشته به سال 545 ه. ق. (از لباب الانساب). و رجوع به اندکان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
جراب اندرانی، انبان سطبر. (منتهی الارب). انبان ستبر. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح منطق تصور، در برابر تصدیق: دانستن دوگونه بود یکی اندر رسیدن کی بتازی آنرا تصور خوانند. (دانشنامۀ علایی ص 3). و رجوع به رسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَمْ بَ)
منسوب است به منبج بر غیر قیاس. (از شرح قاموس). منسوب به منبج که نام موضعی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
منسوب است به انجدان که گمان میکنم نوعی تخم باشد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندجان
تصویر اندجان
پارسی تازی شده اندگان شهری است در توران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندگانی
تصویر زندگانی
حیات، زیستن، زنده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندرونی
تصویر اندرونی
سرای پیشین، حرمسرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندلانی
تصویر صندلانی
دارو ساز پیله ور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفجانی
تصویر انفجانی
یاوه داری گزافگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندخانی
تصویر مندخانی
((مَ نِ))
خانه ویران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندرونی
تصویر اندرونی
داخلی، درونی، خانه ای که پشت خانه دیگر واقع باشد و مخصوص زن و فرزندان و خدمتگزاران است، مقابل بیرونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندگانی
تصویر زندگانی
((زِ دَ یا دِ))
زیستن، عمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جان جانی
تصویر جان جانی
بسیار عزیز، صمیمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیرانی
تصویر انیرانی
خارجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
Explosive, Exploding, Implosive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
explosif, implosif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
взрывной , взрывчатый , имплозивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
explosiv, implosiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
вибуховий , імплозивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
wybuchowy, implozja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
爆炸的 , 爆炸性的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
explosivo, implosivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
esplosivo, implosivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
explosivo, implosivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
explosief, implosief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
ระเบิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انفجاری
تصویر انفجاری
meledak, eksplosif, implosif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی