جدول جو
جدول جو

معنی اندازنده - جستجوی لغت در جدول جو

اندازنده
کسی که چیزی را از جایی بیندازد، پرتاب کننده
تصویری از اندازنده
تصویر اندازنده
فرهنگ فارسی عمید
اندازنده
(اَ زَ دَ / دِ)
آنکه چیزی را از جایی بیندازد. پرتاب کننده. (فرهنگ فارسی معین) : صروع، نیک اندازنده مردم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اندازنده
آنکه چیزی را از جایی بیندازد پرتاب کننده
تصویری از اندازنده
تصویر اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از براندازنده
تصویر براندازنده
نابود کننده، ازمیان برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداینده
تصویر انداینده
اندود کننده، کاهگل کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوزنده
تصویر اندوزنده
ذخیره کننده، پس انداز کننده
فرهنگ فارسی عمید
(اَ زَ دَ / دِ)
آن که می اندوزد
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ دَ / دِ)
کاهگل کننده. اندودکننده. (فرهنگ فارسی معین). طاین. (یادداشت مؤلف) :
با گل انداینده اسگالیده گل
دستکاری می کند پنهان ز دل.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنداننده
تصویر خنداننده
آنکه کسی را بخنده درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگارنده
تصویر انگارنده
پندارنده گمان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیزنده
تصویر انگیزنده
کسی که تحریک میکند محرک محرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیشنده
تصویر اندیشنده
فکر کننده متفکر
فرهنگ لغت هوشیار
اسم پرداختن، تادیه کننده مودی کار سازی کننده، جلا دهنده صیقل دهنده، سازنده مرتب کننده فراهم آورنده، آراینده زینت دهنده، مقید شونده، خالی کننده تهی کننده، تمام کننده بپایان رساننده، گیرنده رباینده، رفع کننده مرتفع سازنده، رای زننده مشورت کننده. -11 بس کننده اکتفاکننده، شرح دهنده شارح، ترک دهنده، ترک کننده، دور شونده جدا شونده. -16 کشنده قاتل، در سازنده. -18 نوازنده ساز خواننده نغمه. -19 برانگیزنده،0 واگذارنده،1 توجه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداینده
تصویر انداینده
اسم انداییدن اندودن، اندود کننده کاهگل کننده، زراندود کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
قياسٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
ajusté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
adattato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
পরিমাপ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
подходящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
angepasst
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
підігнаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
dopasowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
合身的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
فٹ کیا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
iliyofaa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
ajustado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
uygun hale getirilmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
맞춘
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
フィットした
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
מותאם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
अनुकूलित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
dipasang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
ajustado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
aangepast
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اندازشده
تصویر اندازشده
พอดี
دیکشنری فارسی به تایلندی