جدول جو
جدول جو

معنی انخفاع - جستجوی لغت در جدول جو

انخفاع
(اِرْ)
دوتاه یا مسترخی و باریک گردیدن از گرسنگی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دوتا شدن و گویند مسترخی شدن از گرسنگی و نازک و باریک شدن. (از اقرب الموارد). یقال: انخفعت کبده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتفاع
تصویر انتفاع
نفع گرفتن، سود بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انخداع
تصویر انخداع
فریفته شدن، فریب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انخفاض
تصویر انخفاض
پستی و پایین افتادگی، به نشیب افتادن، پست شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندفاع
تصویر اندفاع
دور شدن، برکنار شدن، به یک سو رانده شدن، بازداشته شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
تجارت به عصا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تجارت کردن در نفعات (عصاها) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ نِ)
اخفاع جوع، افکندن گرسنگی کسی را بر زمین
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رفتن بر زمین. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). دور رفتن در زمین. (از اقرب الموارد). یقال: انختع فی الارض. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فریفته شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ فارسی معین) (ازاقرب الموارد). فریب خوردن. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(اِرْ)
برکنده شدن و برآمدن از جای. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). از جای بیامدن. کتف. (تاج المصادر بیهقی). انخلاع. (از اقرب الموارد)).
لغت نامه دهخدا
(اِرْ)
بریده گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بریده شدن. (آنندراج). بریده شدن رسن ازنیمه. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 229). انقطاع. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
فروتنی و خضوع و اطاعت کردن مر دیگری را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
متغیر شدن آب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بگشتن آب. (از یادداشت مؤلف) ، اثر کردن زخم و جراحت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اثرگذاشتن زخم در کسی. (از اقرب الموارد) ، خود را در خطر افکندن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). خویشتن در کاری خطرناک افکندن. (تاج المصادر بیهقی). یقال: اندب نفسه و بها، اذا خاطر بها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
برکنده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَرْیْ)
افتاده شدن و به نشیب افتادن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). به نشیب افتادن. (غیاث اللغات) (فرهنگ فارسی معین). فروداشته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بپایین افتادن پس از بلند شدن. (از اقرب الموارد). پست شدن. (فرهنگ فارسی معین). فرونشستن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
سود یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). سود و نفع گرفتن. (آنندراج). سود برداشتن. (مصادر زوزنی). نفع گرفتن. (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات). سودمند گشتن. (تاج المصادر بیهقی). سودبردن. سود گرفتن. سود یافتن. (فرهنگ فارسی معین).
- انتفاع الاخیار باعدائهم، از کتب جالینوس است که بعربی ترجمه شده. (از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 118).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انخفاس
تصویر انخفاس
دگرگونی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبضاع
تصویر انبضاع
بریده شدن، انقطاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التفاع
تصویر التفاع
چادرسرکردن، گیاهناکی زمین، دگرگون شدن رنگ، درپیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفاع
تصویر استفاع
برانگیختگی، تاسه مندی، لاغری، دگر رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتفاع
تصویر ارتفاع
خاستن، برخاستن، بلند شدن، بالا آمدن، بلندی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخفاض
تصویر انخفاض
به نشیت افتادن، پست شدن، فرو نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخزال
تصویر انخزال
در سخن ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخداع
تصویر انخداع
فریفته شدن، فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاع
تصویر انتفاع
سود یافتن، نفع گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
دورشدن به کناررفتن، رانده شدن، نیست شدن، درآمدن، آهسته سخنی ژرف سخنی دور شدن بر کنار گشتن، باز داشته شدن رانده شدن، در ایستادن در آمدن، خوض پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخلاع
تصویر انخلاع
بر کنده شدن، از جا در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخداع
تصویر انخداع
((اِ خِ))
فریفته شدن، فریب خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتفاع
تصویر انتفاع
((اِ تِ))
سود بردن، نفع کردن، نفع بردن، حقی که به موجب آن می توان از ملک دیگری استفاده کرد اما نمی توان آن را به شخص ثالث انتقال داد، جمع انتفاعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندفاع
تصویر اندفاع
((اِ دِ))
دور شدن، برکنار شدن، بازداشته شدن، برکنار شدن، در ایستادن، درآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انخفاض
تصویر انخفاض
((اِ خِ))
پایین آمدن از رتبه بالا، پست شدن، جمع انخفاضات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتفاع
تصویر ارتفاع
افراشتگی، بلندی، بلندا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
آهنجش
فرهنگ واژه فارسی سره
انحطاط، پستی، زوال، سقوط، شکست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بهره بردن، سودبردن، نفع بردن، بهره گیری، بهره وری، سود، فایده، نفع
متضاد: اضرار
فرهنگ واژه مترادف متضاد