- انخزام
- شکافته شدن، بریده شدن، به پایان رسیدن، نابود شدن از میان رفتن
معنی انخزام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساکن گردانیدن، ساکن شدن
در سخن ماندن
خرد و شکسته شدن
شکسته شدن، هزیمت یافتن، شکست خوردن لشکر
رفتن به سستی و درماندگی و گرانباری، بازماندن در سخن، ماندگی، شکستگی
ویرانگری، نابودی، ویران کردن
همراه
هماهنگی
تلافی، کین خواهی، ریمنی، تاوان گیری
آهنجش
آهنگیدن: آهنگ کردن، دل برنهادن، میانه گزینی، در نگیدن: درنگ کردن، شکیبایی
دست به گردن زدن و در بر گرفتن، ملازم شدن به امری
به باد دشنام گرفتن، پیر گشتن
لب پریدگی، گرد آمدن رخنه شدن رخنه یافتن، سوراخ و رخنه پیدا کردن
رسیدن نوبهار، روانه شدن اسپ
کوس بستن باز
گلو گرفته شدن، خفه شدن
واپس ماندن سپس ماندن بازگشتن
فرو نشستن آماس
تباهی
بر کنده شدن، از جا در رفتن
به نشیت افتادن، پست شدن، فرو نشستن
دگرگونی آب
کور شدن چشم، ناپدید شدن، ماه گرفتگی
لاغر شدن تن آدمی
فریفته شدن، فریب خوردن
خواب دیدن
بریده گردیدن بریدگی
ریختن دندان، شکستن دندان
کینه کشیدن از کسی، کینه توزی، سزای کار بد را دادن
نظم داشتن
بازداشتن، امتناع، برکندن