لاغر گردانیدن پیری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). لاغر گردانیدن پیری و بیماری. (از اقرب الموارد) ، از جای بیامدن کتف. (تاج المصادر بیهقی). در رفتن عضوی از جای خود. (از اقرب الموارد)
لاغر گردانیدن پیری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). لاغر گردانیدن پیری و بیماری. (از اقرب الموارد) ، از جای بیامدن کتف. (تاج المصادر بیهقی). در رفتن عضوی از جای خود. (از اقرب الموارد)
شکافته شدن پلک چشم شتر تا معلوم شود پیه دارد یا نه. این فعل بصورت مجهول استعمال میشود. الخص البعیر (مجهولا) ، فعل به اللخص فظهر نقیه . (از اقرب الموارد). آشکار گردیدن پیه چشم شتر بنگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج)
شکافته شدن پلک چشم شتر تا معلوم شود پیه دارد یا نه. این فعل بصورت مجهول استعمال میشود. اُلخِص َ البعیر (مجهولا) ، فعل به اللخص فظهر نِقیُه ُ. (از اقرب الموارد). آشکار گردیدن پیه چشم شتر بنگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج)
جمع واژۀ شخص. شخص ها. تن ها. کالبدها. جمع واژۀ شخص، بمعنی کالبد مردم و جز آن و تن. (آنندراج) : گرچه نه غایبند به اشخاص غایبند ورچه نه ایدرند به افعال ایدرند. ناصرخسرو. سلطان اشخاص را در طلب او اشخاص کرد و در گرد مرکب او نرسیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
جَمعِ واژۀ شخص. شخص ها. تن ها. کالبدها. جَمعِ واژۀ شخص، بمعنی کالبد مردم و جز آن و تن. (آنندراج) : گرچه نه غایبند به اشخاص غایبند ورچه نه ایدرند به افعال ایدرند. ناصرخسرو. سلطان اَشخاص را در طلب او اِشخاص کرد و در گرد مرکب او نرسیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
دهی است از دهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان که در 48 هزارگزی شمال باختری باجگیران سر راه مالرو عمومی باجگیران به امیرخان قرار دارد، کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 327 تن شیعه و کردی هستند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولات آن غلات و میوه و شغل اهالی زراعت و هیزم کنی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان که در 48 هزارگزی شمال باختری باجگیران سر راه مالرو عمومی باجگیران به امیرخان قرار دارد، کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 327 تن شیعه و کردی هستند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولات آن غلات و میوه و شغل اهالی زراعت و هیزم کنی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
تیره گردانیدن زندگانی را بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، به بینی رسیدن آب و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) : انفه الماء، رسید آب تا بینی او در حوض و جوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پاسپر کردن شتران مرغزارستور نارسیده را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تیره گردانیدن زندگانی را بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، به بینی رسیدن آب و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) : انفه الماء، رسید آب تا بینی او در حوض و جوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پاسپر کردن شتران مرغزارستور نارسیده را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
اجاص و آلو. (ناظم الاطباء). آلو. (مهذب الاسماء) ، پایان. عاقبت. (فرهنگ فارسی معین) : مرد در شهر خویش با نیروست دیده هم در میان چشم نکوست پشته هامون شود به انجامش جوی جیحون شود بآرامش خاک در ساکنی پسندیده است چون بجنبید آفت دیده است. سنایی (کارنامۀ بلخ). در هر چه از اعتدال یاریست انجامش آن بسازگاریست. نظامی
اجاص و آلو. (ناظم الاطباء). آلو. (مهذب الاسماء) ، پایان. عاقبت. (فرهنگ فارسی معین) : مرد در شهر خویش با نیروست دیده هم در میان چشم نکوست پشته هامون شود به انجامش جوی جیحون شود بآرامش خاک در ساکنی پسندیده است چون بجنبید آفت دیده است. سنایی (کارنامۀ بلخ). در هر چه از اعتدال یاریست انجامش آن بسازگاریست. نظامی