جدول جو
جدول جو

معنی اشخاص

اشخاص((اَ))
جمع شخص، کالبدها، سیاهی ها، کسان، افراد
تصویری از اشخاص
تصویر اشخاص
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اشخاص

اشخاص

اشخاص
شخص ها، آدمی ها، انسان ها، بدن انسانها، کالبد مردم، تن ها، جمعِ واژۀ شخص
اشخاص
فرهنگ فارسی عمید

اشخاص

اشخاص
برانگیختن، از جا برکندن، روانه ساختن، گسیل کردن، تبعید کردن
اشخاص
فرهنگ فارسی عمید

اشخاص

اشخاص
جَمعِ واژۀ شخص. شخص ها. تن ها. کالبدها. جَمعِ واژۀ شخص، بمعنی کالبد مردم و جز آن و تن. (آنندراج) :
گرچه نه غایبند به اشخاص غایبند
ورچه نه ایدرند به افعال ایدرند.
ناصرخسرو.
سلطان اَشخاص را در طلب او اِشخاص کرد و در گرد مرکب او نرسیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا

ارخاص

ارخاص
ارزان کردن، ارزان شمردن، ارزان یافتن، ارزان خریدن، ساده کردن کار
ارخاص
فرهنگ لغت هوشیار