جدول جو
جدول جو

معنی انحداد - جستجوی لغت در جدول جو

انحداد(اِ)
تیز گردیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انسداد
تصویر انسداد
بسته شدن، بند شدن، بند آمدن، در پزشکی بسته شدن و گرفتگی مجازی بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداد
تصویر انداد
ندها، عودها، عنبرها، جمع واژۀ ند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحدار
تصویر انحدار
پایین آمدن، فرود آمدن، به نشیب فرود آمدن، فرودآمدگی، دفع شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بنشیب فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بنشیب فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انهباط. (از اقرب الموارد). پایین آمدن. فروشدن. فرود آمدن. بنشیب آمدن. (فرهنگ فارسی معین). فرودویدن. سرازیر شدن. (یادداشت مؤلف) :
بخت موالی تو سوی ارتفاع
بخت مخالف تو سوی انحدار.
فرخی.
ایشان را بخواند مقدمان قلعه تمرد نمودند و از انحدار اباء تمام کردند. (جهانگشای جوینی). بعد از آن جغتای و اوکتای با لشکری چون سیل در انحدار و مانند عاصفات ریاح در اختلاف. (جهانگشای جوینی).
چو گوی زرد ز پیروزه گنبدی خورشید
ز بیم چرخ سوی مغرب انحدار گرفت.
؟.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان مشهد با 617تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هر گیاهی که به بینی رنج رساند. (ناظم الاطباء). تره تیزک. کیکیز. جرجیر. مردم سیستان تره تیزه گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 103 الف). جرجیر دشتی. ایهقان. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(طَ فُ)
احداد مراءه، سوگ داشتن زن بشوهر. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بریده شدن و شکافته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انشقاق. (ازاقرب الموارد). شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته و ویران شدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکسته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، پیر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بسته شدن و بند گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسته شدن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بدرو آمدن. (مصادر زوزنی). بدرودن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افتادن ستاره، یقال: انحرد النجم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انحراد نجم، انقضاض نجم. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ندّ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (آنندراج) (از اقرب الموارد). همتایان. همانندان. امثال. نظرا. (فرهنگ فارسی معین) ، میل کردن بسوی آواز رباب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). میل کردن به آوای عود. (از اقرب الموارد) ، خورانیدن سگ را. (منتهی الارب). آب خورانیدن سگ را. (ناظم الاطباء). خورانیدن آب سگ را و جز آن. (آنندراج). آب خورانیدن بسگ. ایلاغ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
کوزپشتی. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پراکندن اشتران را. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتداد
تصویر ارتداد
رد شدن، بر گشتن از دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقداد
تصویر ارقداد
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتداد
تصویر احتداد
خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمداد
تصویر ارمداد
درد چشم، بدرد آمدن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحداد
تصویر استحداد
رمگان تراشیدن (رمگان موی زهار) تیزکردن خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استداد
تصویر استداد
راست شدن استوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوداد
تصویر اسوداد
سیاه بودن، سیاه رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتداد
تصویر اشتداد
استوار وقوی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداد
تصویر انداد
مانند و همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احداد
تصویر احداد
کارد تیز کردن، به کس نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهداد
تصویر انهداد
شکستگی، ویرانی فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسداد
تصویر انسداد
بسته شدن، بند گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحراد
تصویر انحراد
فرود افتادن: ستاره تنها شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداد
تصویر انداد
جمع ندّ، مثل، مانند، همتا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انسداد
تصویر انسداد
((اِ س ِ))
بسته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحدار
تصویر انحدار
((اِ حِ))
پایین آمدن، فرو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انسداد
تصویر انسداد
بسته شدن، بندش
فرهنگ واژه فارسی سره
بند، بندش، سد، گرفتگی، گیر
متضاد: انفتاح
فرهنگ واژه مترادف متضاد