جدول جو
جدول جو

معنی انحتات - جستجوی لغت در جدول جو

انحتات
(اِ)
خراشیده و فروریخته شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بریده شدن دنب، یقال: انحص الذنب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بریده شدن دم. (از اقرب الموارد) (آنندراج). افلت و انحص الذنب، در حق کسی گویند که مشرف بر هلاک باشد و نجات یابد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انحراف
تصویر انحراف
دور شدن یا جدا شدن از راه ها، اصول، معیارها و یا روش های تعیین شده، کج شدگی، خم شدگی، در ریاضیات فاصلۀ مقادیر داده ها از مقدار میانگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتحال
تصویر انتحال
سخن یا شعر کسی را به خود نسبت دادن، به خود بستن، به خود نسبت دادن، خود را به مذهبی بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحدار
تصویر انحدار
پایین آمدن، فرود آمدن، به نشیب فرود آمدن، فرودآمدگی، دفع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفتات
تصویر انفتات
ریزه ریزه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتحار
تصویر انتحار
خود را کشتن، خودکشی کردن، خودکشی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ حت ّ. اسبان و شتران نیک رو، استوار و نیکو کردن هر چیزی، احتباک ثوب، نیکو بافتن جامه، حبوه بستن و گردپای نشستن. احتباء. (منتهی الارب). پشت و ساق درهم کشیده نشستن، فراهم بستن پشت و ساق خود بفوطه، سخت شدن، جرجانی در تعریفات آرد: احتباک آن است که در کلام، متقابلان جمع شوند و یکی از متقابلان را حذف کنند بجهت دلالت مقابلش بر آن. مثلاً علفتهاتبناً و ماءً بارداً. بجای: علفتها تبناً و سقیتها ماءً بارداً. و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتباک، بالباء الموحده، و هو عند اهل البیان من الطف انواع الحذف و ابدعها و قل من تنبّه له او نبّه علیه من اهل فن البلاغه. و ذکره الزرکشی فی البرهان. و لم یسمه هذا الاسم بل سماه الحذف المقابلی. وافرده بالتصنیف من اهل العصر العلامه برهان الدّین البقاعی. و قال الاندلسی فی شرح البدیعه: و من انواع البدیع، الاحتباک وهو نوع عزیز. و هو ان یحذف من الاول ما اثبت نظیره فی الثانی و من الثانی ما اثبت نظیره فی الأوّل. کقوله تعالی: و مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق. (قرآن 171/2) ، التقدیر و مثل الانبیاء و الکفار کمثل الذی ینعق و الذی ینعق به. فحذف من الاول الانبیاء لدلاله الذی ینعق علیه، و من الثانی الذی ینعق به، لدلاله الذین کفروا علیه. و قوله: ادخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء. (قرآن 12/27) ، التقدیر تدخل غیربیضاء و اخرجها تخرج بیضاء. فحذف من الاول تدخل غیربیضاء و من الثانی و اخرجها. و قال الزرکشی هو ان یجتمع فی الکلام متقابلان فیحذف من کل واحد منهما مقابله لدلاله الاّخر علیه. نحو:ام یقولون افتریه قل ان افتریته فعلی اجرامی و انا بری ٔ مما تجرمون. (قرآن 35/11) ، التقدیر ان افتریته فعلی اجرامی انتم برآء منه و علیکم اجرامکم و انا بری ٔ مما تجرمون. و نحو: یعذّب المنافقین ان شاء او یتوب علیهم. (قرآن 24/33) ، ای یعذّب المنافقین ان شاء فلایتوب علیهم. او یتوب علیهم فلایعذبهم. و نحو: ولاتقربوهن حتی یطهرن فاذا تطهرن فأتوهن. (قرآن 222/2) ، ای حتی یطهرن من الدم یتطهرن بالماء. فاذا تطهرن و یتطهرن فاتوهن. و نحو: خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً. (قرآن 102/9) ، ای عملاً صالحاً بسیی ٔ آخر سیئاًبصالح. و مأخذ هذه التسمیه من الحبک الذی معناه الشد و الاحکام و تحسین اثر الصبغه فی الثوب. فحبک الثوب سدّ مابین خیوطه من الفرج و شده و احکامه بحیث یمنع عنه الخلل مع الحسن والرونق. و بیان اخذه منه، ان ّمواضع الحذف من الکلام شبهت بالفرج من الخیوط فلما ادرکها الناقد البصیر بصوغه الماهر فی نظمه و حوکه فوضع المحذوف مواضعه کان حائکاً له مانعاً من خلل یطرقه. فسد بتقدیره ما یحصل به الخلل مع ما اکسی من الحسن والرونق. کذا فی الاتقان فی نوع الایجاز و الاطناب
لغت نامه دهخدا
(صَ نِ)
احتات ارطی، خشک شدن آن. (منتهی الارب) ، واداشتن. (زوزنی) (تاج المصادر). بازداشتن، خسیس و ناکس شمردن، بخل کردن. (غیاث) ، بند گردیدن، در زندان شدن، (اصطلاح طب) مقابل استفراغ. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتباس با باء موحده نزداطباء احتقان مواد در بدن باشد. و این لفظ هم بطریق لازم و هم بطریق متعدی استعمال شود. و احتباس طمث نیز از این ماده است، چنانکه در کتاب حدودالامراض بیان کرده است.
- احتباس الطمث، مرض مخصوص زنان (اصطلاح طب).
- احتباس خون (اصطلاح طب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ریزه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انکسار. (از اقرب الموارد). خرد و مرد شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادرزوزنی). ریزیدن. ریزه ریزه شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پراکنده شدن کار. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروماندن در راه از قافله بسبب ماندن راحله، یقال سار حتی انبت ّ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انحسار
تصویر انحسار
برهنه شدن لخت شدن باز گشتن پر نو بر آوردن: پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتتار
تصویر انتتار
کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحاب
تصویر انتحاب
گریستن سخت موییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحار
تصویر انتحار
خودکشی، خویشتن را کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحاس
تصویر انتحاس
سرنگونی بدبیاری
فرهنگ لغت هوشیار
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحام
تصویر انتحام
آهنگیدن، دل نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصات
تصویر انتصات
خاموش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعات
تصویر انتعات
زاب بر شمردن (زاب صفت) ستودن گرامی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
از سنسکریت، جمع انبج، نغزک ها انبه ها جمع انبج. انبه ها، بمطلق اشیایی که با عسل مربا سازند اطلاق کنند بطوری که انبجات و مربیات مترادف محسوب شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحساس
تصویر انحساس
پوسیدن افتادن: دندان، فرور یختن، بریده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحساف
تصویر انحساف
ریزریز شدن ریز ریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبثات
تصویر انبثات
پراکنده شدن چون پیام چون گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحات
تصویر انتحات
تراشیدن تراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحجاف
تصویر انحجاف
زار زدن زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحراد
تصویر انحراد
فرود افتادن: ستاره تنها شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع احتمال یا حساب احتمات بر روی امکان وقوع پیشامدی یا صورت گرفتن کاری حساب کردن و احتمالهای کار را بحساب آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتیات
تصویر احتیات
جمع احتیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتات
تصویر احتات
اسپان تیزتگ اسپانا تیزرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشتات
تصویر انشتات
پراکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحال
تصویر انتحال
((اِ تِ))
به خود منسوب کردن، سخن دیگری را به خود نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحراف
تصویر انحراف
کژدیسگی، لغزش، کجروی
فرهنگ واژه فارسی سره