جدول جو
جدول جو

معنی انثناء - جستجوی لغت در جدول جو

انثناء(اِ)
گشتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انثنای چیزی، انعطاف آن. (ازاقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
انثناء((اِ ثِ))
دو تا شدن، دو تایی شدن، واگردیدن، باز گردیدن
تصویری از انثناء
تصویر انثناء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انثنا
تصویر انثنا
دو تا شدن، باز گردیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انثلام
تصویر انثلام
رخنه دار شدن، رخنه پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
غیبت کردن.
لغت نامه دهخدا
(شَ پَ / پِ)
دوتاه گردیدن، دو مرد. (مهذب الاسماء). ج، اثناء، روز دوشنبه. ج، اثانین
لغت نامه دهخدا
(شَ خُ)
ستودن. ثنا گفتن. (تاج المصادر) : اثنی علیه. (منتهی الارب). افاضل جهان و شعرای عصر مبالغتها نموده و در اثناء و اطرای او قصاید پرداخته. (ترجمه تاریخ یمینی) ، بیوت اثناعشریه، تقسیم هربرج است بر دوازده قسمت و انتساب هر قسمت بکوکبی و آن را بفارسی دوازده بهر گویند. توضیح آنکه زائجۀ فلکی را دوازده خانه است که هر یک منتسب به اموری و دلیل بر مقصدی است و بروج در این خانه ها جای گیرند و این تقسیم دوازده گانه از حیث سعادت و نحوست و تذکیر و تأنیث است. (احکام نجوم)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ثنی. تاه ها. لاها. نوردها.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سست و فروهشته گشتن و مسترخی شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
خمیده و کج گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خمیده و گوژپشت شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). انعطاف. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). خمیده شدن. کج گردیدن. چفته شدن. (فرهنگ فارسی معین). دوتا شدن. (یادداشت مؤلف). یقال: حناالعود حنواً فانحنی. (ناظم الاطباء) ، پاره پاره شدن میوه ها. (از منتهی الارب) (آنندراج). شکسته شدن میوه ها. (از اقرب الموارد). انخضدت الثمار، پاره پاره گشت میوه ها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکسته گردیدن سر، یقال: انثماء رأسه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته گردیدن سر کسی. (آنندراج). انشداخ. (از لسان بنقل ذیل اقرب الموارد) ، رهیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نجات یافتن. (از اقرب الموارد) ، شیر دادن بچه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ارضاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتصاء
تصویر انتصاء
درازگردیدن درازیدن، بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاء
تصویر انتفاء
نیست شدن، از میان رفتن، نیستی، نابودی ،دور شدن، یکسو گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کشیدن مغز، بر گزیدن پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثعاب
تصویر انثعاب
روان شدن: خون یاآب
فرهنگ لغت هوشیار
باز بستن، افزون شدن، بالیدگی، بالا رفتن، پریدن به جای دگر نسبت دادن بکسی باز بستن، منسوب شدن، وابستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتواء
تصویر انتواء
روا کردن نیاز، ماندگار شدن، آهنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتخاء
تصویر انتخاء
نازیدن، خود فروشی خود نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثرام
تصویر انثرام
ریختن دندان، شکستن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبغاء
تصویر انبغاء
آسان گردیدن، سزاوار بودن، تیسر و تسهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثعاع
تصویر انثعاع
ریزش خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثقاب
تصویر انثقاب
سوراخدار شدن رخنه یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثلام
تصویر انثلام
لب پریدگی، گرد آمدن رخنه شدن رخنه یافتن، سوراخ و رخنه پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
جمع نبی، پیامبران، وخشوران، پیغمبران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثاء
تصویر انثاء
ننگ داشتن، دشیاد، غیبت کردن، آک بر شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثنا
تصویر انثنا
باز گردیدن، به ناز رفتن، دو تایی شدن، واگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجاء
تصویر انتجاء
راز دار گزیدن، با هم راز گفتن، چیره گشتن چون چیرگی اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتناء
تصویر ابتناء
((اِ تِ))
نهادن، ساختن، بنا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتناء
تصویر اجتناء
((اِ تِ))
میوه چیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استثناء
تصویر استثناء
((اِ تِ))
جدا کردن، بیرون آوردن، ان شاءالله گفتن، مفرد استثناعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثناء
تصویر اثناء
جمع ثنی، میانه ها، لاها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحناء
تصویر انحناء
((اِ حِ))
خم شدن، کج گردیدن، خمیدگی، کجی، خمیدگی خط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتناء
تصویر اقتناء
((اِ تِ))
به دست آوردن و گرد کردن مال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
پیغمبران، پیامبران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اثناء
تصویر اثناء
هنگام
فرهنگ واژه فارسی سره