جدول جو
جدول جو

معنی انتیم - جستجوی لغت در جدول جو

انتیم
خودمانی، صمیمی
تصویری از انتیم
تصویر انتیم
فرهنگ فارسی عمید
انتیم
صمیمی، خودمانی
تصویری از انتیم
تصویر انتیم
فرهنگ لغت هوشیار
انتیم
درونی، ذاتی، محرمانه، صمیمی، دوست صمیمی، فهماندن، حالی کردن
تصویری از انتیم
تصویر انتیم
فرهنگ فارسی معین
انتیم
جانی، جانجانی، خودمانی، صمیمی، کوک، محرم، ندار، یکرنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سانتیمانتال
تصویر سانتیمانتال
پراحساس، احساساتی، خوش پوش و آراسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سانتیم
تصویر سانتیم
یک صدم فرانک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتیمون
تصویر انتیمون
آنتیموان، فلزی سفید و درخشنده که در معدن به صورت ترکیب با گوگرد به دست می آید و در ساخت حروف چاپ، طب و داروسازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزیم
تصویر انزیم
آنزیم، مادۀ آلی که توسط سلول های بدن ساخته و ترشح می شود و سبب تسریع فعل و انفعال شیمیایی مواد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیم
تصویر استیم
آستین، آستین جامه، دهانۀ ظرف چرمی که با نخ بسته می شود مانند دهانۀ خیک، برای مثال خیز و پیش آر از آن می خوش بوی / زود بگشای خیک را استیم (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
(زُ دَ / دِ یِ اَ)
کلورید انتیمون است. (از دائره المعارف بستانی). رجوع به انتیمون شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تُ)
جمع مذکر ضمیر مخاطب یعنی شما. (ناظم الاطباء). شما جماعت مذکر. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). شما، کسی را کاری رسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). بلا و سختی رسیدن و درآمدن. (آنندراج) ، قصد کردن. (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
عنصری است درخشان متمایل برنگ آبی، دارای خواص فلزی و شبه فلزی (نافلزی). با هیدروژن گازی سمی تشکیل میدهد، همچنین با اکسیژن، گوگرد و فسفر به آسانی ترکیب میشود. بهنگام انجماد منبسط میشود، علامت اختصاری آن Sb، وزن مخصوصش 6/8 است و در 630 درجه ذوب میشود. (از کتب شیمی رسمی). اثمد. توتیا. کحل حجر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انتیموان. رجوع به انتیموان شود.
- انتیمون مقیی، عبارتست از طرطرات پتاس و انتیمون. (ناظم الاطباء) ، دو مؤنث. دو زن. دو دختر: یوصیکم اﷲ فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین. (قرآن 11/4) ، اندرز میکند خدای شما رادر کار فرزندان شما پسر را چند بهرۀ دو دختر. (کشف الاسرار ج 2 ص 430). و رجوع به انثی و انثیان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انام. خلق. آفریدگان. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). انام و خلق و جن و انس. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
منقادتر. رام تر.
لغت نامه دهخدا
(اُ تَیْ یِ)
آبی است در قسمت غربی سلمی که یکی از دو کوه طی است. (معجم البلدان) (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آستین. (لغت فرس اسدی) (اوبهی) (سروری) (رشیدی) (برهان) :
خیز و پیش آر از آن می خوشبوی
زود بگشای خیک را استیم.
خسروی.
رجوع به آستین شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ /َ-َسْ)
استیم. هستیم. رفتستیم. گفتستیم، بخشیدن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ریمی باشد که سر جراحت گاه چون فراهم آید خون فاسد درون وی ریم گردد و بدرد آید تا پاک بیرون نیاید از شر او ایمن نگردد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی). جراحتی است که مندمل شده باشد و در میان آن چرک مانده باشد و در بعضی نسخ اشتیم بشین معجمه به معنی ریمی است که در جراحت بمانده باشد. (سروری). در شرفنامه آن سرما باشد که بر جراحت زند و بیاماسد و در لسان الشعراء ریمی بود که از جراحت رود. (سروری). جراحتی را گویند که گزک شده باشدیعنی سرما خورده باشد و ورم و آماس کرده باشد و بعضی سرمائی را گویند که بر جراحت زند و بیاماساند. گویند اگر آن سرما در شبهای ماهتاب بر جراحت بهایم خوردالبته او را بکشد و بعضی جراحتی را گفته اند که سرش بهم آمده و درونش پر از چرک و ریم باشد و بدون نشتر زدن برنیاید و به معنی چرک و ریم جراحت هم آمده است. (برهان). خونی که در جراحت ریم بود. (رشیدی). مخفف آن ستیم و ستیم افصح بود. (مجمل اللغه) :
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستیم از ریش تو.
رودکی (حفان) (رشیدی).
وز دروغ تست در جانت دریغ
وز ستم کاریست ریشت پرستیم.
ناصرخسرو.
امروز سیم گویند. و سیم کشیدن به معنی تاه شدن خستگی و ریش باشد بعلت مجاورت هوای سرد یا آب آلوده
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جای اقامت جستن. (آنندراج). و رجوع به انتئاء شود، ریخته شدن. انصباب، یقال: انثلموا علیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انیم
تصویر انیم
آفریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیم
تصویر اشتیم
چرک و فسادی که در جراحت است اشتم استیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانتیم
تصویر سانتیم
یک صدم فرانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانتیمتر
تصویر سانتیمتر
یک صدم متر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانتیمانتال
تصویر سانتیمانتال
احساساتی و خونگرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیم
تصویر اشتیم
((اِ))
ستم، ظلم، استم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیم
تصویر استیم
((اِ))
چرک و عفونت زخم
فرهنگ فارسی معین
آن طور، این طور، این گونه
فرهنگ گویش مازندرانی