جدول جو
جدول جو

معنی انتصاف - جستجوی لغت در جدول جو

انتصاف
داد گرفتن، باانصاف رفتار کردن، به نیمه رسیدن، نیمۀ چیزی را گرفتن
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
فرهنگ فارسی عمید
انتصاف
(اِ)
تمام حق خود گرفتن از کسی. (ناظم الاطباء). انتصف منه، تمام حق خود گرفت از آن. (منتهی الارب). نصف یافتن. (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
انتصاف
حق خود را گرفتن
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
فرهنگ لغت هوشیار
انتصاف
((اِ تِ))
حق خود را از کسی گرفتن، نصف چیزی را گرفتن
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتصار
تصویر انتصار
نصرت یافتن، پیروزی یافتن، پیروز شدن بر دشمن، یاری دادن، کمک رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
منصوب شدن، برقرار شدن، به کاری اقدام کردن، برپا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتصاح
تصویر انتصاح
نصیحت پذیرفتن، اندرز گرفتن، قبول نصیحت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دَ / دِ)
کسب کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کسب کردن مر عیال را. (از اقرب الموارد). و مؤلف لسان گوید: بمعنی کسب و طلب کردن باشد و بعضی گویند کسب کردن برای اهل و عیال باشد. (لسان العرب از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیرون افتادن پیکان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیرون شدن پیکان (از تیر) . (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) آنندراج). استخراج. (از اقرب الموارد) ، پراکنده شدن: انتدحت الغنم فی مرابضها و مسارحها، پراکنده گردید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کفانیدن حنظل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکستن حنظل را بخاطر دانۀ آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آشکارا گردیدن سوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ظاهر و آشکار شدن سوار. (از اقرب الموارد) ، شتر کشتن بمهمانی از سفر آینده. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر کشتن در مهمانی از سفر آینده. (ناظم الاطباء). نحر کردن نقیعه (ستور که در مهمانی کشند). (ازاقرب الموارد) ، کشتن شتر و گوسپند غنیمت پیش از قسمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). کشتن حیوانی که بغنیمت گرفته باشند پیش از قسمت کردن. (از اقرب الموارد) ، سیراب گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
همه شیر پستان مکیدن شتربچه. (منتهی الارب) (آنندراج). مکیدن شتربچه شیر پستان را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بلند برآمدن بر نعف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلندبرآمدن بر نعف یعنی جای بلند. (آنندراج). بالا رفتن بر جای بلند. (از اقرب الموارد) ، بدیگری ماندن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بدیگری واگذاشتن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
داد ستدن. (منتهی الارب) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). داد بستدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). کینه کشیدن از ظالم و انصاف از دشمن ستدن و انتقام کشیدن. (آنندراج). انتقام. (از اقرب الموارد) ، بیوفتیدن دیوار از اصل. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 228 ب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر منصه نشستن عروس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: ’تنتص علی المنصه لتری من بین النساء’. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سپری کردن باران را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). از باران بگذشتن. (تاج المصادر بیهقی). انتکفته ، یعنی بریدم باران را یعنی بریده شد از من. (شرح قاموس).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نصیحت پذیرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات) (فرهنگ فارسی معین). نصیحت کسی را پذیرفتن. (مصادر زوزنی). نصیحت کسی فاپذیرفتن. (تاج المصادر بیهقی). قبول نصیحت کردن. اندرز گرفتن. (فرهنگ فارسی معین) ، اتصاف: انتعت المراءه بالجمال. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خاموش بودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برپای خاستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). برپا شدن. (غیاث اللغات) ، مرتب و منظم گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نشافه (کفک شیر وقت دوشیدن) خوردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). کفک شیر بیاشامیدن. (تاج المصادر بیهقی). کف شیر بیاشامیدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از بیخ برکندن بنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). برکندن. (مصادر زوزنی) ، با یکدیگر تیر انداختن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زده شدن پنبه. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، در بیت زیر بمجاز معنی رشد و حرکت می دهد:
خانه ای گهواره و ضیق مدار
تا تواند کرد بالغ انتشار.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برکنده شدن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، (اصطلاح حقوق و سیاست) کسی که حق شرکت در انتخابات دارد و برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا و دیگر انجمنها رأی میدهد
لغت نامه دهخدا
از بیخ و بر کندن، رندیدن باد خاک را گرد انگیختن، سخن به پایان نبردن نیمه سخنی، رنگ پریدن، آهسته گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاء
تصویر انتصاء
درازگردیدن درازیدن، بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
برپاشدن، به کاری قیام کردن، منصوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصات
تصویر انتصات
خاموش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاح
تصویر انتصاح
اندرز پذیری پند پذیری نصیحت پذیرفتن قبول نصیحت کردن اندرز گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصار
تصویر انتصار
کینه کشیدن از ظالم، پیروزی یافتن، پیروز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاف
تصویر انتکاف
پی گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختصاف
تصویر اختصاف
به هم چسباندن، برهم نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
((اِ تِ))
گماشتن، نصب کردن، برپا ساختن، چیزی را جایی قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتصار
تصویر انتصار
((اِ تِ))
یاری دادن، یاری یافتن، پیروزی یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتصاح
تصویر انتصاح
((اِ تِ))
اندرز گرفتن، نصیحت پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
گماشتگی، گماشتن، گمایش، به کار گماری
فرهنگ واژه فارسی سره