جدول جو
جدول جو

معنی انتزاع - جستجوی لغت در جدول جو

انتزاع
فعالیت ذهنی که در آن از مجموع ویژگی های یک چیز، ویژگی خاصی از آن مورد توجه قرار می گیرد، برکندن، از جای بیرون کشیدن، برکنده شدن
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
فرهنگ فارسی عمید
انتزاع
بازداشتن، امتناع، برکندن
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
فرهنگ لغت هوشیار
انتزاع
((اِ تِ))
جدا کردن، کندن، گرفتن، درآوردن جزیی از یک کل، جمع انتزاعات
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
فرهنگ فارسی معین
انتزاع
آهنجش
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
فرهنگ واژه فارسی سره
انتزاع
تجرید، تجزیه، تفکیک، جداسازی
متضاد: تعمیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتفاع
تصویر انتفاع
نفع گرفتن، سود بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتجاع
تصویر انتجاع
به طلب نیکویی و احسان شدن، بخشش خواستن، در طلب آب و علف رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(سُ هَِ)
بازایستادن. (منتهی الارب). ایستادن. (زوزنی). واایستادن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ریختن ابر همه باران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، روش و دستور چیزی ترتیب دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نظم دادن. ترتیب دادن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
سود یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). سود و نفع گرفتن. (آنندراج). سود برداشتن. (مصادر زوزنی). نفع گرفتن. (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات). سودمند گشتن. (تاج المصادر بیهقی). سودبردن. سود گرفتن. سود یافتن. (فرهنگ فارسی معین).
- انتفاع الاخیار باعدائهم، از کتب جالینوس است که بعربی ترجمه شده. (از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 118).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برکشیدن وافکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پراکنده شدن شتران در چراگاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). انتساغ، ترنجیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انقباض. (از اقرب الموارد) ، بلند شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برپای خاستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استواء و استقامت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از معجم متن اللغه). ابتعاد. (از اقرب الموارد) ، دراز گردیدن کوه و زمین و بلند شدن آن، دراز گردیدن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دراز شدن موی. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِرْ)
بریده گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بریده شدن. (آنندراج). بریده شدن رسن ازنیمه. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 229). انقطاع. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گسسته گردیدن رسن و یا دونیمه شدن آن.
لغت نامه دهخدا
(عُ)
بریدن از قوم و جداکردن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ)
شکستن. چوب از درخت بازشکستن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته شدن. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی). شکسته و کوفته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خوی بسیار آوردن. (ناظم الاطباء). بسیار عرق کردن. (از اقرب الموارد) ، گذشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، روشن کردن آب زهیدۀ بن دیوار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). صافی کردن آب نجل (زه) بن دیوار را، اختیار کردن نجل را. (از اقرب الموارد). و رجوع به نجل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
آشکار و واشدن نزعه (یک سوی پیشانی) از موی. (منتهی الارب) (آنندراج). بی موی شدن یک طرف پیشانی و یا یک جزء از آن. (ناظم الاطباء). آشکار شدن دوسوی پیشانی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برگردیدن گونۀکسی: انتقع لونه (مجهولاً). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تغییر یافتن رنگ چهره از ترس یا از اندوه، لغتی است در امتقاع. (از اقرب الموارد). برگردیدن گونه. (آنندراج). و رجوع به امتقاع شود.
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
لرزیدن و شتافتن. (تاج المصادر بیهقی). این لغت در فرهنگهای معتبر دیده نشد جز اینکه ثلاثی مجرد آن یعنی ’مزع’ بمعنی شتافتن و بشتاب رفتن اشتر و آهو و اسب آمده است
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بطلب آب و علف و منفعت و نیکویی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). طلب گیاه در موضع آن. (از اقرب الموارد). گیاه و آب جستن. (تاج المصادر بیهقی). یقال هؤلاء قوم منتجعون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و یقال انتجعنا ارضاً نطلب الریف، معارضه کردن کسی را در سخن، یقال انتدب فلان لفلان، اذا عارضه فی کلامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، تقدیر گرفتن: یقال خذما انتدب لک، ای مانص لک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تکفل و ضمان. (از معجم متن اللغه). داوطلب شدن امری را. قائم شدن بکاری. (یادداشت بخط مؤلف) : و انتدب امیرالمؤمنین للقیام بما وکله اﷲ الیه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301)... حتی یخرجه مستوفی الالفاظ و المعانی کأملح شی ٔ و احسنه فانتدب الصخری لهذه النادره و ضمن الاستقلال بهذه الغریبه... (معجم الادباء ج 2 ص 97)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انهزاع
تصویر انهزاع
کوفتگی شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
بخشش خواستن، سود خواستن، آب و گیاه خواستن بطلب آب و علف و منفعت و احسان شدن، طلب عطا و بخشش طلب صله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاع
تصویر انتشاع
بر کشیدن، دارو به بینی کردن، به زور کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاع
تصویر انتفاع
سود یافتن، نفع گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزاع
تصویر اختزاع
جداکردن به نیرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتزاع
تصویر اجتزاع
چوب از درخت بریدن، چوب بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجاع
تصویر انتجاع
((اِ تِ))
به طلب نیکویی واحسان شدن، در طلب آب و علف رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتفاع
تصویر انتفاع
((اِ تِ))
سود بردن، نفع کردن، نفع بردن، حقی که به موجب آن می توان از ملک دیگری استفاده کرد اما نمی توان آن را به شخص ثالث انتقال داد، جمع انتفاعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتزاعی
تصویر انتزاعی
آهنجیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تجریدی، مجرد، ذهنی، معنی
متضاد: عینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بهره بردن، سودبردن، نفع بردن، بهره گیری، بهره وری، سود، فایده، نفع
متضاد: اضرار
فرهنگ واژه مترادف متضاد