- انتزاع
- آهنجش
معنی انتزاع - جستجوی لغت در جدول جو
- انتزاع
- بازداشتن، امتناع، برکندن
- انتزاع
- فعالیت ذهنی که در آن از مجموع ویژگی های یک چیز، ویژگی خاصی از آن مورد توجه قرار می گیرد، برکندن، از جای بیرون کشیدن، برکنده شدن
- انتزاع ((اِ تِ))
- جدا کردن، کندن، گرفتن، درآوردن جزیی از یک کل، جمع انتزاعات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آهنجیده
چوب از درخت بریدن، چوب بری
جداکردن به نیرو گرفتن
سود یافتن، نفع گرفتن
بر کشیدن، دارو به بینی کردن، به زور کندن
بخشش خواستن، سود خواستن، آب و گیاه خواستن بطلب آب و علف و منفعت و احسان شدن، طلب عطا و بخشش طلب صله
کوفتگی شکستن
به طلب نیکویی و احسان شدن، بخشش خواستن، در طلب آب و علف رفتن
((اِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
سود بردن، نفع کردن، نفع بردن، حقی که به موجب آن می توان از ملک دیگری استفاده کرد اما نمی توان آن را به شخص ثالث انتقال داد، جمع انتفاعات
نفع گرفتن، سود بردن
جمع انتزاع
خریدن، خریداری
به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
شکافتن، شکافته شدن
دست درازی ربودن
چیز نو آوردن
گرد آمدن، تجمع
نا سازگاری میان دو چیز ناسازی
گرفتن مال کسی، طلاق زن بدون مهریه
فروتنگری، شتاب درگذر به شتاب گذشتن
فروتنی سر فرود آوردن
اندوختن، پول اندوختن، راز اندوزی راز پوشی، میان بررفتن
انفرادی بودن
شکافتن، بریدن، آفریدن
فریفتن ترفند زدن
بریدن
بخشیدن را باز گرفتن، بازگشت
بهاران بودن جائی
هراسیدن ترسیدن
پاکداشت