- انتحاس
- سرنگونی بدبیاری
معنی انتحاس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هده یافت (هده) هده خود گرفتن
گزیدن به دندان گزیدن آک شمردن
سرنگون افتادن، نگونسار شدن، واژگون شدن
آهنگیدن، دل نهادن
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات
خودکشی، خویشتن را کشتن
تراشیدن تراشیدگی
گریستن سخت موییدن
خود را کشتن، خودکشی کردن، خودکشی
سرنگون شدن، نگونسار شدن، سرنگون افتادن
سخن یا شعر کسی را به خود نسبت دادن، به خود بستن، به خود نسبت دادن، خود را به مذهبی بستن
بحث، جستن، تفحص
دست بسودن پرواسیدن
ربودن، کشیدن آب از چاه آبکشی
سوراخ کردن
از بن کندن
کیسه بری زود دوزی تر دستی پنهان ربایی، ستوده گویی دزدی کردن
خود پاسداری، کش رفتن دزدیدن
زندانی شدن
از مکانی به مکان دیگر شدن، سفر کردن، کوچ کردن، کوچیدن
رسوایی: رسوا شدن
غرش آسمان، تنبیدن
گوشت نو آوردن، خوشه پری پرشدن خوشه
جنبیدن، دلواپسی
آبفرویی به آب فروشدن سربه زیرآب فروبردن به آب فرو شدن فرو شدن در آب در آب غوطه خوردن به یک باره در آب فرو شدن
نگونسازی افتادن برآمدن پستان
پگه خوانی خواندن خروس در پگاه (سحر)
کاویدن، گفتمان
لابه، خواهش
برگرفته، برگرفتن از
آزمون، آزمایش