جدول جو
جدول جو

معنی انتحاء - جستجوی لغت در جدول جو

انتحاء(اِ تِ)
قصد چیزی کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). قصد کردن. (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتحال
تصویر انتحال
سخن یا شعر کسی را به خود نسبت دادن، به خود بستن، به خود نسبت دادن، خود را به مذهبی بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتحار
تصویر انتحار
خود را کشتن، خودکشی کردن، خودکشی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
آهنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نیت کردن. (تاج المصادر بیهقی). قصد کردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بازایستادن از کار و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بازایستادن از چیزی. (از اقرب الموارد). واایستادن. (مصادر زوزنی). واایستدن. (تاج المصادر بیهقی). بازایستادن. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). بازایستادن. دست برداشتن. (فرهنگ فارسی معین) ، ننگ داشتن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دور شدن. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پیش آمدن و بلند گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بچشم کردن. (منتهی الارب). بچشم کردن و چشم زدن. (ناظم الاطباء). چشم زدن. (از اقرب الموارد) ، دور شدن از زمین خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : انتخع الرجل عن ارضه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ ذَ)
پاک گردیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). محو شدن. (ناظم الاطباء). زایل شدن اثر چیزی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). لغت ضعیفی است در امحاء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نسبت کردن بکسی، یقال انتمی الیه. (منتهی الارب). نسبت دادن بکسی. (ناظم الاطباء). بازبستن. (فرهنگ فارسی معین). نسبت کردن بکسی. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتخاء
تصویر انتخاء
نازیدن، خود فروشی خود نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحام
تصویر انتحام
آهنگیدن، دل نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتحاء
تصویر اقتحاء
مال گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاء
تصویر التحاء
پوست بازکردن، ریش درآوردن ریش بر آوردن لحیه پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتحاء
تصویر امتحاء
زدودش زدوده شدن پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتواء
تصویر انتواء
روا کردن نیاز، ماندگار شدن، آهنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
باز بستن، افزون شدن، بالیدگی، بالا رفتن، پریدن به جای دگر نسبت دادن بکسی باز بستن، منسوب شدن، وابستگی
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کشیدن مغز، بر گزیدن پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجاء
تصویر انتجاء
راز دار گزیدن، با هم راز گفتن، چیره گشتن چون چیرگی اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاء
تصویر انتفاء
نیست شدن، از میان رفتن، نیستی، نابودی ،دور شدن، یکسو گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاء
تصویر انتصاء
درازگردیدن درازیدن، بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاء
تصویر اجتحاء
از بن کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحاب
تصویر انتحاب
گریستن سخت موییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحات
تصویر انتحات
تراشیدن تراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحار
تصویر انتحار
خودکشی، خویشتن را کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحاس
تصویر انتحاس
سرنگونی بدبیاری
فرهنگ لغت هوشیار
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاء
تصویر التحاء
((اِ تِ))
ریش برآوردن، لحیه پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقاء
تصویر انتقاء
((اِ تِ))
پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتحال
تصویر انتحال
((اِ تِ))
به خود منسوب کردن، سخن دیگری را به خود نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتحار
تصویر انتحار
((اِ تِ))
خودکشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتهاء
تصویر انتهاء
((اِ تِ))
به پایان آمدن، به نهایت رسیدن، بازایستادن از کاری، آگهی رسیدن، پایان، آخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتماء
تصویر انتماء
((اِ تِ))
خود را به کسی نسبت دادن، منسوب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتفاء
تصویر انتفاء
((اِ تِ))
نابود شدن، از میان رفتن
فرهنگ فارسی معین
انتهایی، افراطی
دیکشنری اردو به فارسی