جدول جو
جدول جو

معنی انتاش - جستجوی لغت در جدول جو

انتاش
(اِ تِ)
سر بیرون آوردن گیاه از زمین پیش از آنکه بیخش برآید. (ناظم الاطباء). سر بیرون آوردن گیاه از زمین پیش از آنکه ریشه بدواند. (از اقرب الموارد)، طلب نیکویی کردن از کسی. (از اقرب الموارد). نزدیک کسی شدن (و) نیکویی جستن. (مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف) :
خرد باستفادۀ او برگماشت وقت تمام (کذا)
بانتجاع رود گوش من بیانش را.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 815).
هم آخر بنگزیرد از نقد و جنسی
که مستغنیم دارد از انتجاعی.
خاقانی.
از اکناف عالم تجار و اصحاب انتجاع و طالبان اعمال و اشغال رسیده بودند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتاش
تصویر ارتاش
(دخترانه)
مرکب از ار (شوهر) + تاش (پسوند همراهی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
بهبود وضع زندگی، حال یا کار کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتقاش
تصویر انتقاش
برگزیدن کسی یا چیزی، از نقاش خواستن که چیزی نقش کند، نقش پذیرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتاج
تصویر انتاج
به نتیجه آوردن و نتیجه گرفتن از چیزی، فرارسیدن هنگام زاییدن دام ها، زایش شتر، گاو، گوسفند و نتیجه دادن آن ها
فرهنگ فارسی عمید
شانه تراش، نام قریه ای است از قرای تابع تنکابن، (سفرنامۀ رابینو ص 24 انگلیسی و ص 46 ترجمه فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زاییدن و بچه آوردن: انتجت الناقه (مجهولاً) ، زایید آن ماده شتر و بچه آورد. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). بچه آوردن و زاییدن ناقه. (آنندراج) ، برگزیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برگزیدن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انتخاب. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آهک یا قطران مالیدن بر خود. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، آماسیدن و پیدا شدن فربهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آماسیدن و آشکار شدن چاقی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پاره کردن پوست خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاره کردن پوست چنانکه قرحه آنگاه که بشکافدیا غنچه آنگاه که بشکفد. (یادداشت مؤلف) ، همگی شیر گوسپند را دوشیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). دوشیدن تمام شیر را از پستان گوسفند. (از اقرب الموارد) ، تهی کردن باد ابر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بپرداختن باد ابر را. استنجاف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خوی بسیار آوردن. (ناظم الاطباء). بسیار عرق کردن. (از اقرب الموارد) ، گذشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، روشن کردن آب زهیدۀ بن دیوار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). صافی کردن آب نجل (زه) بن دیوار را، اختیار کردن نجل را. (از اقرب الموارد). و رجوع به نجل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بفسوس خندیدن بر کسی یا پنهان خندیدن بروشی که ضبط نتواند و بعض آن آشکار گردد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آماده شدن گیاه برای کندن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برداشتن سنگ سخت، بجانب چپ خمیدن شتر در سیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : هذا هو الاصل ثم صارالانتحاء الاعتماد و المیل فی کل وجه. (منتهی الارب) ، یک سو کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کوشیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، انتحیت علی حلقهالسکین، ای عرضت، و انتحی الشی ٔ له، ای اعرض له. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تکیه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اعتماد کردن. (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی) (ناظم الاطباء). تکیه کردن بر چیزی: انتحی فی الشی ٔ، تکیه کرد بر آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ناخوش بوی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بوی بد گرفتن. (ناظم الاطباء). گندا شدن. (تاج المصادر بیهقی). بدبوی و گندیده شدن. (از اقرب الموارد) ، سخت دم زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بشدت نفس کشیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رجوع شود به انتئاش
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برهنه کردن و کفن دزدیدن. (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
انتتش الحب انتتاشاً، خیسید آن تخم در زمین و نیش زد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سپس ماندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأخر. (از اقرب الموارد) ، برگزیدن کسی را به راز گفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). مخصوص کردن کسی را به رازگویی. (از اقرب الموارد). کسی را مختص کردن به راز کردن با وی. (تاج المصادربیهقی) ، نشستن بر زمین بلند و با هم راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با یکدیگر راز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). راز کردن. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). همرازساختن کسی را. با هم راز گفتن. (از اقرب الموارد). و از آنست حدیث: ما انتجیته و لکن اﷲ انتجاه، ای ان اﷲ امرنی ان اناجیه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، حاجت خود برآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتاء
تصویر انتاء
درنگ کردن، واپس ماندن، سپس ماندن، درنگیدن، شکستن بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاش
تصویر انتیاش
دست ناویدن، گرفتن، آورد و برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاش
تصویر انتکاش
چاه روبی بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
نگارستن نگاشتن، نگاراندن نقش پذیرفتن نگار بستن: انتقاش صور، جمع انتقاشات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاش
تصویر انتفاش
سیخ شدن مو، بال گشودن - از هم باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتغاش
تصویر انتغاش
برجای جنبیدن، بر جای لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
بانشاط، برخاستن، بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعاش
تصویر انعاش
برداشتن برکشیدن رهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتان
تصویر انتان
بو گرفتن بدبوی شدن بدبویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتاق
تصویر انتاق
روزه داری درماه رمضان، سایبان نهادن، افشاندن انبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتاغ
تصویر انتاغ
فسوسانه خندیدن پنهان خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرا رسیدن زهش، بازیافت، فرآوری انتاج منطقی باز یافت کرویزی (کرویز منطق) سپس اندیشی (محمود هومن تاریخ فلسفه دفتر دویم رویه 88) فرا رسیدن هنگام زایش و گل، نتیجه گرفتن از چیزی، نتیجه گرفتن از مقدمات منطقی، جمع انتاجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشا
تصویر انتشا
مستیدن: مست گشتن بوییدن بویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاش
تصویر انتقاش
((اِ تِ))
نقش پذیرفتن، نگار بستن، جمع انتقاشات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتاج
تصویر انتاج
((اِ))
نتیجه دادن، نتیجه گرفتن، زمان زایمان چهارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
((اِ تِ))
برخاستن، بلند شدن، نیکو حال شدن، با نشاط شدن، بهبود، لذت بردن جمع انتعاشات
فرهنگ فارسی معین
از روستاهای دو هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی