انبان کوچک. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : نایزه، چوب مجوف انبانچۀ محقنه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : شیر انبانچۀ عرب چه کنی نه دیار عرب نه شیر شتر. سلمان ساوجی، پیش آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) : انبری له، پیش آمد او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
انبان کوچک. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : نایزه، چوب مجوف انبانچۀ محقنه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : شیر انبانچۀ عرب چه کنی نه دیار عرب نه شیر شتر. سلمان ساوجی، پیش آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) : انبری له، پیش آمد او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پرکرده و ممتلی. (ناظم الاطباء). مملو. (شعوری ج 1 ورق 123 الف). آکنده. انبارده. ممتلی. مشحون. مآن. غاص. (یادداشت مؤلف) : یکی گنبدی دید افراشته ز دینار سرتاسر انباشته. فردوسی. و در میان شهر آنجا کی مثلاً نقطۀ پرگار باشد دکه ای انباشته برآورده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 138). رکیّه مدفان، چاه انباشته. (منتهی الأرب، ذیل د ف ن).
پرکرده و ممتلی. (ناظم الاطباء). مملو. (شعوری ج 1 ورق 123 الف). آکنده. انبارده. ممتلی. مشحون. مآن. غاص. (یادداشت مؤلف) : یکی گنبدی دید افراشته ز دینار سرتاسر انباشته. فردوسی. و در میان شهر آنجا کی مثلاً نقطۀ پرگار باشد دکه ای انباشته برآورده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 138). رکیّه مِدفان، چاه انباشته. (منتهی الأرب، ذیل د ف ن).
چیزی که موجب انبات و روییدگی گردد. (ناظم الاطباء) ، ذخیره. (ناظم الاطباء) : وآنچه زانبارخانه ماند باز پیش مرغان نهند وقت نیاز. نظامی. شواهد مزبور را بصورت ترکیب اضافی هم می توان خواند
چیزی که موجب انبات و روییدگی گردد. (ناظم الاطباء) ، ذخیره. (ناظم الاطباء) : وآنچه زانبارخانه ماند باز پیش مرغان نهند وقت نیاز. نظامی. شواهد مزبور را بصورت ترکیب اضافی هم می توان خواند
شهری به اسپانیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناحیه ای است در اندلس نزدیک قرطبه. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به دزی ج 2 ص 408 و قاموس الاعلام ترکی و قنبان و کنبانی درهمین لغت نامه شود
شهری به اسپانیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناحیه ای است در اندلس نزدیک قرطبه. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به دزی ج 2 ص 408 و قاموس الاعلام ترکی و قنبان و کنبانی درهمین لغت نامه شود
دزی در ذیل ’النعال الکنبانیه’ آرد: صندلهای هندی است مخصوصاً در شهر المنصوره ساخته می شد اما این نام از شهر ’کمبای’، کنبایه گرفته شده است. (از دزی ج 2 ص 491). و رجوع به کنبایه شود
دزی در ذیل ’النعال الکنبانیه’ آرد: صندلهای هندی است مخصوصاً در شهر المنصوره ساخته می شد اما این نام از شهر ’کمبای’، کنبایه گرفته شده است. (از دزی ج 2 ص 491). و رجوع به کنبایه شود
آخرین استخوان ستون مهره یی که در انسان از التیام چهار یا پنج مهره بوجود آمده. وجود این استخوان در انسان به جای دم در حیوانات می باشد. در جانوران تعداد مهره های استخوان دنبالچه متعدد است و آنها اسکلت دم را تشکیل می دهند. (فرهنگ فارسی معین)
آخرین استخوان ستون مهره یی که در انسان از التیام چهار یا پنج مهره بوجود آمده. وجود این استخوان در انسان به جای دم در حیوانات می باشد. در جانوران تعداد مهره های استخوان دنبالچه متعدد است و آنها اسکلت دم را تشکیل می دهند. (فرهنگ فارسی معین)
به معنی انبان است و آن پوستی باشد دباغت کرده که درست از گوسفند برمی آورند. (برهان قاطع). همان انبان است یعنی پوست بزغالۀ خشک کرده که درویشان در میان بندند. (مؤید الفضلاء) : فلک، اندر دل مسکین مونه از این غم هرچه در انبانه دیری. باباطاهر. چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز ازین حیل که در انبانۀ بهانۀ تست. حافظ. که ای سالک چه در انبانه داری بیا دامی بنه گر دانه داری. حافظ. - انبانه پاره، پاره ای از انبانه. تکه ای از پوست دباغت شده: گویند آهنگری کردی (کاوه) پس این کاوه آگاه شد بدان پایگاه آهنگران اندر که پسرانش را بگرفتند و بکشتند و این کاوه هم از آن پایگاه به آن انبانه پاره که آهنگران پیش باز بسته باشند تا پای و جامه شان نسوزد از بیهوشی بدوید و فریاد کرد و مستغاث خواند... همه با کاوۀ آهنگر دست یکی داشتند و او آن انبانه پاره که پیش باز گرفته داشتی تا پای و جامه اش نسوزد آنرا بر سر چوبی کرد. (تاریخ بلعمی). - مثل انبانه، کفشی بد. چرمی بی قوت. (امثال و حکم مؤلف ج 3 ص 1405)
به معنی انبان است و آن پوستی باشد دباغت کرده که درست از گوسفند برمی آورند. (برهان قاطع). همان انبان است یعنی پوست بزغالۀ خشک کرده که درویشان در میان بندند. (مؤید الفضلاء) : فلک، اندر دل مسکین مونه از این غم هرچه در انبانه دیری. باباطاهر. چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز ازین حیل که در انبانۀ بهانۀ تست. حافظ. که ای سالک چه در انبانه داری بیا دامی بنه گر دانه داری. حافظ. - انبانه پاره، پاره ای از انبانه. تکه ای از پوست دباغت شده: گویند آهنگری کردی (کاوه) پس این کاوه آگاه شد بدان پایگاه آهنگران اندر که پسرانش را بگرفتند و بکشتند و این کاوه هم از آن پایگاه به آن انبانه پاره که آهنگران پیش باز بسته باشند تا پای و جامه شان نسوزد از بیهوشی بدوید و فریاد کرد و مستغاث خواند... همه با کاوۀ آهنگر دست یکی داشتند و او آن انبانه پاره که پیش باز گرفته داشتی تا پای و جامه اش نسوزد آنرا بر سر چوبی کرد. (تاریخ بلعمی). - مثل انبانه، کفشی بد. چرمی بی قوت. (امثال و حکم مؤلف ج 3 ص 1405)
آخرین استخوان ستون مهره ای که در انسان از التیام 4 یا 5 مهره بوجود آمده. وجود این استخوان در انسان بجای دم در حیوانات میباشد. در جانوران تعداد مهره های استخوان دنبالچه متعدد است و آنها اسکلت دم را تشکیل میدهند
آخرین استخوان ستون مهره ای که در انسان از التیام 4 یا 5 مهره بوجود آمده. وجود این استخوان در انسان بجای دم در حیوانات میباشد. در جانوران تعداد مهره های استخوان دنبالچه متعدد است و آنها اسکلت دم را تشکیل میدهند
کیسه ای بزرگ از پوست گوسفند دباغت کرده که درست از گوسفند بر آورند همیان همیانه انبانه، پوست بزغاله خشک کرده که قلندران در میان بندند و ذخیره درو نگاهدارند. یا از انبان تهی پنیر جستن، از غایت شره و آز عمل لغو و بیهوده انجام دادن، شکم بطن
کیسه ای بزرگ از پوست گوسفند دباغت کرده که درست از گوسفند بر آورند همیان همیانه انبانه، پوست بزغاله خشک کرده که قلندران در میان بندند و ذخیره درو نگاهدارند. یا از انبان تهی پنیر جستن، از غایت شره و آز عمل لغو و بیهوده انجام دادن، شکم بطن