معنی جنبانده
جنبانده
حرکت داده، تکان داده
تصویر جنبانده
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با جنبانده
جنبانده
جنبانده
حرمت داده تکان داده
فرهنگ لغت هوشیار
جنباننده
جنباننده
محرک
فرهنگ واژه فارسی سره
جنبانیده
جنبانیده
جنبانده
فرهنگ لغت هوشیار
جنباندن
جنباندن
حرکت دادن، به خود، تکان دادن، به حرکت در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
جنباندن
جنباندن
تکان دادن، چیزی را در جای خودش حرکت دادن
فرهنگ فارسی عمید
لنبانده
لنبانده
بالقمه های بزرگ نیم خاییده فرو برده
فرهنگ لغت هوشیار
جنباندن
جنباندن
حرکت دادن، تکان دادن، جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین
جنباننده
جنباننده
تکان دهنده
فرهنگ فارسی عمید
لنبانده
لنبانده
لنبانیده. با لقمه های بزرگ نیم خائیده فروبرده
لغت نامه دهخدا