جدول جو
جدول جو

معنی انباغی - جستجوی لغت در جدول جو

انباغی(اَمْ)
منسوب به انباغ. اوگئی. (یادداشت مؤلف) :
زین قبه که خواهران انباغی
هستند درو چهار هم پهلو.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ص 379).
- برادر انباغی، نابرادری. برادر پدری. برادر مادری.
- خواهر انباغی، ناخواهری. خواهر پدری. خواهر مادری. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
انباغی
منسوب به انباغ: (زین قبه که خواهران انباغی هستند درو چهار هم پهلو) (ناصر خسرو 379)
تصویری از انباغی
تصویر انباغی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انباغ
تصویر انباغ
همباز، شریک، هوو، برای مثال زاین قبه که خواهران انباغی / هستند در او چهار هم زانو (ناصرخسرو - ۱۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبازی
تصویر انبازی
شرکت، همکاری، همدستی
فرهنگ فارسی عمید
(اَمْ)
محمد بن محمد... (1240- 1313 ه. ق. / 1824- 1896 میلادی). فقیه شافعی. در قاهره بدنیاآمد و در همانجا درگذشت. او راست: حاشیه علی رسالهالصبیان در علم بیان و تأدیب الاطفال و علم الوضع و حاشیه ای بر شرح الرملی در فقه و کتب دیگر. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 985). و رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
مزیدعلیه انباز. (آنندراج). شرکت. (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء). شرکت در امور مادی و معنوی. همکاری. همدستی. (فرهنگ فارسی معین). شرک. (دهار). شرکت. مشارکت. تشارک. اشتراک. (یادداشت مؤلف). شراکت. (آنندراج). خلطه. شقص. شقیص. (منتهی الارب) : بدانکه این شدادبن عاد بود که ولایت همه جهان ازشرق تا غرب او را بود و همه پادشاهان بدست وی مقهور بودند پس با خدای تبارک و تعالی انبازی گرفت و بهشتی کرد بر مثال بهشت آن جهان. (تاریخ بلعمی). پادشاهی بانبازی نتوان کردن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345).
گر انبازی بدین اندر ز حیلتگر جدا کردی
و گر نی مر مرا با تو بدین در نیست انبازی.
ناصرخسرو.
دانه به انبازی شیطان مکار
تا ز یکی هفتصد آید ببار.
نظامی.
نیست یکی ذره جهان نازکش
پای ز انبازی او بازکش.
نظامی.
خطاب خسرو انجم کنون بگردانند
که مصلحت نبود خسروی بانبازی.
ظهیر فاریابی.
اندرین موسم انباز کرم (کلم ؟) لوزینه ست
از سخای تو شود ساخته این انبازی.
سوزنی.
چون بانبازیست عالم برقرار
هر کسی کاری گزیند زافتقار.
مولوی.
خبیث را چو تعهد کنی ّ و بنوازی
بدولت تو نگه می کند بانبازی.
(گلستان).
با چنین یار که ما عقد محبت بستیم
گر همه مایه زیان می کند انبازی به.
سعدی.
، پوست دباغت داده. (آنندراج) (غیاث اللغات). پوست بز نرم و اعلا. (ناظم الاطباء) :
بر همه عالم همی تابد سهیل
جایی انبان می کند جایی ادیم.
سعدی (گلستان چ فروغی ص 159).
- امثال:
ارزان خری انبان خری. (از امثال و حکم مؤلف). و رجوع به همین کتاب شود.
، کنایه از آدمی فربه و بیکاره و شکم خواره. (خاتمۀفرهنگ انجمن آرا پیرایش اول)، شکم. بطن. (فرهنگ فارسی معین)، کیسه ای که از پوست یا قماشهای زبر و خشن سازند و بر دوش اندازند و توشه و زاد سفر در آن گذارند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
شاعر معاصر رشید وطواط بود. شخص اخیر بیت زیر را از وی نقل کرده است:
آن کودک طباخ بر آن چندان نان
ما را بلبی همی ندارد مهمان.
(از حدائق السحر چ عباس اقبال ص 41).
اطلاع دیگری از او بدست نیامد
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
هودجی که پشت فیل گذارند. (ناظم الاطباء) ، شتاب کردن: انبس، اسرع، و از آنست قول قائل به ام سنبس در خواب: ’اذا ولدت سنبساً فانبسی’. (از تاج العروس از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ)
محمد بن حجازی بن احمد بن الرقباوی الانبابی. وفات 1087 ه. ق. / 1676 میلادی از شاعران بزرگ زمان خود بود در انبابه متولد و در قاهره بزرگ شد و در یمن درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 881)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
شریک. (فرهنگ فارسی معین) ، بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی). انقطاع. (از اقرب الموارد) ، منقطع شدن آب پشت کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد). انبت ّ، منقطع شد آب پشت او. (منتهی الارب). و رجوع به منبت ّ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بسیار شدآمد نمودن بشهری. (از منتهی الارب). بسیار آمدشد نمودن در شهری. (ناظم الاطباء). تردد بسیار بشهری. (از اقرب الموارد) ، بی فرزند گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). منبتر فی اولاد از آنست، دویدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اثباتی
تصویر اثباتی
منسوب به اثبات ایجابی موجبه مثبته مقابل سلبی نفیی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادباری
تصویر ادباری
پلیدی ناپاکی کثیفی، بدبختی نگون بختی سیه روزی
فرهنگ لغت هوشیار
خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امبازی
تصویر امبازی
شرکت (در امور مادی و معنوی) همکاری همدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبغاء
تصویر انبغاء
آسان گردیدن، سزاوار بودن، تیسر و تسهل
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اخبار کسی که حکایت ها و قصه ها و داستانها را روایت کند محدث اثری مقابل اصولی، در اصطح فقیهان شیعه کسی را گویند که فقط بظاهر حدیث ها تمسک کند و بدلیل های عقلی روی نیاورد، در اصطح ابن الندیم (صاحب الفهرست) و زمان او تاریخ نویس عالم به تاریخ و ترجمه احوال، منسوب به فرقه اخباریان. منسوب به اخبار یا مضارع اخباری. فعل مضارعی که وجه صرفی آن دلت کند بر حدوث کار بطریق خبر و قطع و یقین: (میشوم میخواهم میروم) یا وجه اخباری. یکی از وجه های شش گانه در صرف فعلها و آن این است که کار را بطور قطع و یقین بیان نماید: (میروم رفتم خواهم رفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبزاغ
تصویر انبزاغ
رسیدن نوبهار، روانه شدن اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه ای بزرگ از پوست گوسفند دباغت کرده که درست از گوسفند بر آورند همیان همیانه انبانه، پوست بزغاله خشک کرده که قلندران در میان بندند و ذخیره درو نگاهدارند. یا از انبان تهی پنیر جستن، از غایت شره و آز عمل لغو و بیهوده انجام دادن، شکم بطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبانک
تصویر انبانک
انبان کوچک انبانچه
فرهنگ لغت هوشیار
ناگزیری ناخواستی منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباره
تصویر انباره
پرکردن و انباشتن مخزن، قوه برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبازی
تصویر انبازی
شرکت (در امور مادی و معنوی) همکاری همدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباغ
تصویر انباغ
شریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباغ
تصویر انباغ
شریک، انباز، هوو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبازی
تصویر انبازی
شراکت، شریک بودن، همدستی، همکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انباره
تصویر انباره
آکومولاتور، خازن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبازش
تصویر انبازش
آکومولاسیون، اشتراک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انباشت
تصویر انباشت
تکاثر، تراکم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبوهی
تصویر انبوهی
ازدحام، تراکم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجباری
تصویر اجباری
ناخواسته، به زور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخباری
تصویر اخباری
نوگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبازی
تصویر انبازی
شراکت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجامی
تصویر انجامی
اجرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
شراکت، شرکت، شریکی، مشارکت، همدستی، همکاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد