جدول جو
جدول جو

معنی اناءه - جستجوی لغت در جدول جو

اناءه(اِ رَ)
رجوع به انأت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انابه
تصویر انابه
انابت، رجوع از غفلت به ذکر. گفته اند که توبه در افعال ظاهری است و انابه در امور باطنی، فرار از خلق به سوی حق، بازگشتن به سوی خدا، توبه کردن، دست برداشتن از گناه، توبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناره
تصویر اناره
روشن کردن، روشن شدن، تابان شدن، آشکار گشتن، شکوفه کردن درخت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
فروخوابانیدن شتر. (از تاج المصادر بیهقی) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). فروکش کردن. فروکشیدن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ / بِ)
توبه و پشیمانی و بازگشت بسوی خدای تعالی که پتت و پتفت نیز گویند. (از ناظم الاطباء). بازگردیدن با خدای عزوجل. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به انابت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قائم مقام گردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قائم مقام کسی گردانیدن. (آنندراج). گویند انبته عنه انابهً، یعنی قائم مقام او گردانیدم او را. (از منتهی الارب). و رجوع به انابت شود
لغت نامه دهخدا
(اَنْ نا نَ)
زن بسیار ناله کننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جای محکم. (برهان قاطع) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، حصاربندی. (ناظم الاطباء). حصاری. (صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(کِ / کُ)
بخوابانیدن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به انامه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بخواب کردن و خوابانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). ارقاد. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
انام. مردمان. مردم. (از فرهنگ فارسی معین) :
نصر است باب میر که فخر انامه بود
بخشیدنش همه زر، با سیم و جامه بود.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
عطا دادن. (مصادر زوزنی). و رجوع به اناله شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فراهم آمدن چیزی در معدن. (ناظم الاطباء) : انال المعدن انالهً، فراهم آمد در آن (معدن) چیزی. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
دایه. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به اناکا و اکه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اناطه اناطهً، آویخت آنرا. (ناظم الاطباء). آویختن. معلق کردن. (فرهنگ فارسی معین). تعلیق. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
انض اللحم اناضهً (از باب کرم) ، نیم پخته گردید گوشت. (ناظم الاطباء). نیم جوش یافتن گوشت. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ صَ)
اراده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جنبانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حرکت دادن. تحریک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَنْ نا دِهْ)
دهی است از بخش نور شهرستان آمل با 195 تن سکنه. آب آن از وازرود و محصول آن برنج وغلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو (متن انگلیسی ص 110 وترجمه فارسی ص 149) در ضمن دیه های نور تعداد شده، (اصطلاح سیاسی) آنکه طرفدار اغتشاش و بی نظمی کشور است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
مأخوذ از تازی، روشن شدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اناخه
تصویر اناخه
شتر را خوابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناره
تصویر اناره
روشن و آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناسه
تصویر اناسه
جنباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناصه
تصویر اناصه
چرخاندن، گرداندن و کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناضه
تصویر اناضه
رسیده شدن پختن چون خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناطه
تصویر اناطه
آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انافه
تصویر انافه
برآمدن چیزی، بلند شدن، زیاده شدن، زائد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناقه
تصویر اناقه
ریزه کاری، حسن، خوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناکه
تصویر اناکه
ترکی دایه دایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناله
تصویر اناله
دادن بخشیدن، درمان کردن توانمند کردن، یافتن از کان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انامه
تصویر انامه
خوابانیدن، نزار کردن، کشتن انام مردم مردمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انابه
تصویر انابه
توبه و پشیمانی و بازگشت به سوی خدای تعالی، توبه و زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناره
تصویر اناره
((اِ رِ یا رَ))
روشن کردن، روشن شدن، آشکار گشتن، شکوفه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اناطه
تصویر اناطه
((اِ طِ یا طَ))
آویختن، معلق کردن، موکول کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انامه
تصویر انامه
((اَ مَ))
انام، مردم، مردمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انابه
تصویر انابه
((اِ بِ))
برگشتن از گناه، توبه کردن، توبه، پشیمانی، انابت
فرهنگ فارسی معین