من. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) : دانش دیگر ز نادانی ما سر برآورده عیان کانی انا. مولوی. آن انا را لعنهاﷲ در عقب این انا را رحمهاﷲ ای محب آن انا بی وقت گفتن لعنت است آن انا در وقت گفتن رحمت است آن انا منصور رحمت شد یقین آن انا فرعون لعنت شد ببین. مولوی. - انا الحق، من حق و خدا هستم، بزعم صوفیان دو تن دم از انا الحق زدند یکی بحق و دیگری بناحق، آنکه از سر حقیقت انا الحق گفت حسین بن منصور حلاج بود و آنکه ناروا گفت فرعون عنود بود. (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی). منصور بسبب گفتن این کلمه کشته شد. (یادداشت مؤلف) : آنکه او بی درد باشد ره زنست زآنکه بی دردی انا الحق گفتنست. مولوی. فرعون وار لاف انا الحق همی زنی وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست. سعدی. و رجوع به انا اﷲدر همین ترکیبات و حسین حلاج و حلاج شود. - انا الدوست و انا الیار، امثال این تراکیب از مخترعات متأخرین است. (آنندراج) : در قتلگاه عشق انا الدوست میزنم این گفتگو ز دار و رسن میشود فزون. علی خراسانی (آنندراج). گل مگر لاف انا الیار بگلشن زده است بر سر دار خیال سر منصور کنم. عالی (از آنندراج). - انا اﷲ، من خدا هستم، ادای بعضی از متصوفین در اشاره به وحدت وجود و اینکه خدا در تمام اجزای عالم، جاری و ساری است: روا باشد انا اﷲ از درختی چرا نبود روا از نیکبختی. شیخ محمود شبستری. - انا انت و انت انا، در اصطلاح عرفان منظور از این عبارت فناء عاشق است در معشوق بطوری که غیر از معشوق نبیند حتی خود را. (از کتاب اللمع ص 360 از فرهنگ علوم عقلی). - انا بلا انا و نحن بلا نحن، در اصطلاح عرفان، مقصود از این عبارت تخلیۀ عبد است از افعال خود و فناء ذاتی است. (از کتاب اللمع فی التصوف ص 360 از فرهنگ علوم عقلی). - انا خیرٌ، من بهترم، مأخوذ از آیۀ قرآن است که در موضوع مکالمۀ خدا با ابلیس هنگام آفرینش آدم نازل شده است: قال ما منعک الاتسجد اذ أمرتک قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین. (12/7). بندگی ّ او به از سلطانیست که انا خیر دم شیطانیست. مولوی (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی). - انادان (انا + دان = داننده) ، آنکه مرا میداند، کنایه از عارف ربانی که میداند حقیقت واقع وجودش جز انانیت ازلی چیز دیگری نیست و این وجود ظاهری ظل و سایه ای از آن حقیقت است: رب ّ بر مربوب کی لرزان بود کی انادان بند جسم و جان بود؟ مولوی (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی). - انا و لاغیری، در مقام عجب و استکبار گویند: هر یک از باد غرور دم انا و لاغیری میزدند. (رشیدی)
مَن. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) : دانش دیگر ز نادانی ما سر برآورده عیان کانی انا. مولوی. آن انا را لعنهاﷲ در عَقِب این انا را رحمهاﷲ ای محب آن انا بی وقت گفتن لعنت است آن انا در وقت گفتن رحمت است آن انا منصور رحمت شد یقین آن انا فرعون لعنت شد ببین. مولوی. - انا الحق، من حق و خدا هستم، بزعم صوفیان دو تن دم از انا الحق زدند یکی بحق و دیگری بناحق، آنکه از سر حقیقت انا الحق گفت حسین بن منصور حلاج بود و آنکه ناروا گفت فرعون عنود بود. (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی). منصور بسبب گفتن این کلمه کشته شد. (یادداشت مؤلف) : آنکه او بی درد باشد ره زنست زآنکه بی دردی انا الحق گفتنست. مولوی. فرعون وار لاف انا الحق همی زنی وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست. سعدی. و رجوع به انا اﷲدر همین ترکیبات و حسین حلاج و حلاج شود. - انا الدوست و انا الیار، امثال این تراکیب از مخترعات متأخرین است. (آنندراج) : در قتلگاه عشق انا الدوست میزنم این گفتگو ز دار و رسن میشود فزون. علی خراسانی (آنندراج). گل مگر لاف انا الیار بگلشن زده است بر سر دار خیال سر منصور کنم. عالی (از آنندراج). - انا اﷲ، من خدا هستم، ادای بعضی از متصوفین در اشاره به وحدت وجود و اینکه خدا در تمام اجزای عالم، جاری و ساری است: روا باشد انا اﷲ از درختی چرا نبود روا از نیکبختی. شیخ محمود شبستری. - انا انت و انت انا، در اصطلاح عرفان منظور از این عبارت فناء عاشق است در معشوق بطوری که غیر از معشوق نبیند حتی خود را. (از کتاب اللمع ص 360 از فرهنگ علوم عقلی). - انا بلا انا و نحن بلا نحن، در اصطلاح عرفان، مقصود از این عبارت تخلیۀ عبد است از افعال خود و فناء ذاتی است. (از کتاب اللمع فی التصوف ص 360 از فرهنگ علوم عقلی). - انا خَیْرٌ، من بهترم، مأخوذ از آیۀ قرآن است که در موضوع مکالمۀ خدا با ابلیس هنگام آفرینش آدم نازل شده است: قال ما منعک الاتسجد اذ أمرتک قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین. (12/7). بندگی ّ او به از سلطانیست که انا خیر دم شیطانیست. مولوی (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی). - انادان (انا + دان = داننده) ، آنکه مرا میداند، کنایه از عارف ربانی که میداند حقیقت واقع وجودش جز انانیت ازلی چیز دیگری نیست و این وجود ظاهری ظل و سایه ای از آن حقیقت است: رب ّ بر مربوب کی لرزان بود کی انادان بند جسم و جان بود؟ مولوی (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی). - انا و لاغیری، در مقام عجب و استکبار گویند: هر یک از باد غرور دم انا و لاغیری میزدند. (رشیدی)
ضمیر منفصل متکلم وحده ودر آن مؤنث و مذکر یکسان است. رجوع به انا شود، آنچه جان ندارد مانند درخت و سنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قاموس از ذیل اقرب الموارد)
ضمیر منفصل متکلم وحده ودر آن مؤنث و مذکر یکسان است. رجوع به اَنا شود، آنچه جان ندارد مانند درخت و سنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قاموس از ذیل اقرب الموارد)
شهریست در جزیره سیسیل که سابقاً کاستروژیووانی نام داشته. (از لاروس). این شهر در دوران اسلامی حائز اهمیت بوده و در کتب عربی بنام قصریانه ذکر شده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1046). و رجوع به قصریانه در همین لغت نامه شود
شهریست در جزیره سیسیل که سابقاً کاستروژیووانی نام داشته. (از لاروس). این شهر در دوران اسلامی حائز اهمیت بوده و در کتب عربی بنام قصریانه ذکر شده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1046). و رجوع به قصریانه در همین لغت نامه شود
مرکب از اًن ّ (حرف مشبهه بالفعل) + نا (ضمیرمتکلم معالغیر) و همچنین أنّا، بدرستی و راستی که ما. (از ناظم الاطباء). گاهی در فارسی در مورد استکبار و منیت بکار رود. (از یادداشت مؤلف) : آن دغلکاری ّ و دزدیهای او وآن چو فرعونان انا انای او. مولوی. - انا اعطینا، سرآغاز سورۀ کوثر (سورۀ 108 قرآن) که بیشتر بدان نام برده می شود. - انا انزلنا، سرآغاز سورۀ قدر (سورۀ 97 قرآن) که بیشتر بدان نام برده میشود. - انا فتحنا، سرآغاز سورۀ فتح (سورۀ 48 قرآن)
مرکب از اًن َّ (حرف مشبهه بالفعل) + نا (ضمیرمتکلم معالغیر) و همچنین أنّا، بدرستی و راستی که ما. (از ناظم الاطباء). گاهی در فارسی در مورد استکبار و منیت بکار رود. (از یادداشت مؤلف) : آن دغلکاری ّ و دزدیهای او وآن چو فرعونان انا انای او. مولوی. - انا اعطینا، سرآغاز سورۀ کوثر (سورۀ 108 قرآن) که بیشتر بدان نام برده می شود. - انا انزلنا، سرآغاز سورۀ قدر (سورۀ 97 قرآن) که بیشتر بدان نام برده میشود. - انا فتحنا، سرآغاز سورۀ فتح (سورۀ 48 قرآن)
میوه ای خوراکی با پوستی سفید یا سرخ، دانه های قرمز یا سفید آبدار، با مزۀ ترش یا شیرین که از آب آن رب تهیه می شود و در پختن برخی خوراک ها کاربرد دارد، درخت این میوه با برگ های ریز و سرخ رنگ و ساقۀ خاردار
میوه ای خوراکی با پوستی سفید یا سرخ، دانه های قرمز یا سفید آبدار، با مزۀ ترش یا شیرین که از آب آن رب تهیه می شود و در پختن برخی خوراک ها کاربرد دارد، درخت این میوه با برگ های ریز و سرخ رنگ و ساقۀ خاردار
شهرکیست، سردسیر با نعمت بسیار بر حد میان پارس و بیابان. (حدود العالم چ دانشگاه ص 136). فرهنگ جغرافیایی ایران امروزه جایی را بنام انار در فارس نشان نمیدهد
شهرکیست، سردسیر با نعمت بسیار بر حد میان پارس و بیابان. (حدود العالم چ دانشگاه ص 136). فرهنگ جغرافیایی ایران امروزه جایی را بنام انار در فارس نشان نمیدهد
شهر کوچکی است از نواحی آذربایجان دارای آب و گیاه فراوان، بین آن و اردبیل هفت فرسنگ از کوهستان است و بیشتر میوه های اردبیل از این شهر است از ولایت بیشکین صاحب اهر ووراوی بشمار است. (از معجم البلدان). ده انار جزء دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر احتمالاً همان شهر کوچکی است که یاقوت وصف کرده، مشخصات این ده در فرهنگ جغرافیایی ایران (ج 4) بشرح زیر است:واقع در 28هزارگزی خاوری مشکین شهر و 2هزارگزی راه شوسۀ مشکین شهر به اردبیل با 1697 تن سکنه. آب آن از چشمه و انارچائی و محصول آن غلات، حبوب و میوه است
شهر کوچکی است از نواحی آذربایجان دارای آب و گیاه فراوان، بین آن و اردبیل هفت فرسنگ از کوهستان است و بیشتر میوه های اردبیل از این شهر است از ولایت بیشکین صاحب اهر ووراوی بشمار است. (از معجم البلدان). ده اُنار جزء دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر احتمالاً همان شهر کوچکی است که یاقوت وصف کرده، مشخصات این ده در فرهنگ جغرافیایی ایران (ج 4) بشرح زیر است:واقع در 28هزارگزی خاوری مشکین شهر و 2هزارگزی راه شوسۀ مشکین شهر به اردبیل با 1697 تن سکنه. آب آن از چشمه و انارچائی و محصول آن غلات، حبوب و میوه است
نام رستاقی در قم و نیزوادی قم را میگفته اند. در تاریخ قم (ص 23) آمده است: انار در اصل اناربار بوده است بعد از آن اختصار کردند در او و گفتند انار، و انار اسم وادی قم بوده و بار اسم کنار وادی و رهگذر آن و این رستاق را اناربار نام کردند ازبرای آنکه بر کنار وادی واقع شده. و در ص 21 آمده: آب تیمره و انار بدین زمین که امروزه قبضۀ قم است جمع میشد. و در ص 58 آمده: [رستاق] انارشصت دیه [دارد] . و در ص 113 در ضمن تفصیل ضیعتها و دیهها انار [دیه یا ضیعه] از رستاق خوی بشمار آمده. صاحب فرهنگ جغرافیایی ایران، جایی بنام انار در شهرستان قم ذکر نکرده است. و رجوع به اناربار شود
نام رستاقی در قم و نیزوادی قم را میگفته اند. در تاریخ قم (ص 23) آمده است: انار در اصل اناربار بوده است بعد از آن اختصار کردند در او و گفتند انار، و انار اسم وادی قم بوده و بار اسم کنار وادی و رهگذر آن و این رستاق را اناربار نام کردند ازبرای آنکه بر کنار وادی واقع شده. و در ص 21 آمده: آب تیمره و انار بدین زمین که امروزه قبضۀ قم است جمع میشد. و در ص 58 آمده: [رستاق] انارشصت دیه [دارد] . و در ص 113 در ضمن تفصیل ضیعتها و دیهها انار [دیه یا ضیعه] از رستاق خوی بشمار آمده. صاحب فرهنگ جغرافیایی ایران، جایی بنام انار در شهرستان قم ذکر نکرده است. و رجوع به اناربار شود
درختچه ایست از تیره موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند، پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش بالنسبه بزرگ و قرمزرنگ است. (فرهنگ فارسی معین). میوۀ آن درشت و دارای پوست سرخ و کلفت است. دانه های آن شفاف و آبدار و بیشتر سرخ رنگ است و دور آنرا پوستۀ نازکی با موادی غذایی فراگرفته است. (از یادداشت مؤلف) (از گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 232). رمان. (برهان قاطع، ذیل رومنا) (ناظم الاطباء). و بلغت زند، رومنا. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نار. درخت انار درجلگه های کرانۀ دریای مازندران بحال وحشی فراوان است، در نزدیکی مراوه تپه نیز دیده میشود و آنرا همه جا انار میخوانند. انار درختی است کوچک که در خاکهای شنی خوب میروید. چوب آن دارای مازوج فراوان است و دررنگرزی مصرف میشود. ریشه آن نیز دارای آلکالوئیدی است که سمیت دارد و بمقدار کم برای از میان بردن کرم تنیا در پزشکی مصرف میشود. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 244). انار دارای اقسامی است، شیرین و بیدانه آنرا که املیسی نامند لطیفتر از سایر اقسام و سرد باعتدال و در اول تر و با قوه قابضه و قلیل الغذا و مولد خلط صالح و نفاخ است و از این جهت باعث نعوظ محرورین است و مدر بول و مفتح و جالی و ملین طبع و مورث تشنگی است و خوردن آن بعد از طعام سبب انحدار آن و جهت تصفیۀ روح کبدی و تقویت جگر و استسقاء لحمی و زقی و سوءالقنیه و یرقان و سپرز و خفقان و الم سینه و سرفۀ حار و صاف کردن آواز و فربه کردن بدن و نفوذ فرمودن غذا و رفع جرب و حکه و نیکو کردن رنگ رخسار نافع و اکثار آن مفسد غذا و مرخی معده و مصلحش انار ترش و در باردالمزاج زنجبیل پرورده است. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). و رجوع بهمان متن و رمان شود. درخت کوچک معروفی است که از عصارۀ (میوۀ) آن شراب ترتیب میدادند و درخت مذکور بنوعی بزرگ شود که انسان میتواند در سایۀ آن مأوی گزیند. و لباس وافود رئیس کهنه با انارها مزین میگشت و بدین جهت انارهای بسیاری در اماکن مختلف هیکل میکاشته اند. (از قاموس کتاب مقدس) : و اگر شکم سخت نبود آنگاه سیب و انار و آبی خام بکوبد و... (هدایه المتعلمین چ دانشگاه مشهد ص 376). و ما ببلخ بودیم بچند دفعت مجمزان رسیدند از قصدار سه و چهار و پنج و نامهای یوسف آوردند و ترنج و انار و نیشکر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 251). دلش پاره پاره شود چون انار کرا تیغ تو بگذرد در ضمیر. کمال اسماعیل. کشتن و مردن که برنقش تن است چون انار و سیب را بشکستن است. مولوی. شگفت نیست دلم چون انار اگر بکفید که قطره قطرۀ خونش بارغوان ماند. سعدی. عقل عاجز شود از خوشۀ زرین عنب فهم حیران شود از حقۀ یاقوت انار. سعدی. زآنکه در خوان چنین میوه ضرورت باشد مثل شفتالو و تالانه و انگور و انار. بسحاق. نارپستان صنمی شاخ انار. جامی. درویشی در حضرت ایشان پاره ای نار آورده بود... حضرت خواجه انار را قسمت کردند. (انیس الطالبین ص 97). - آب انارین (انار ترش و شیرین) ، آب انارین که با پیه افشرده باشند از نیم رطل تا یک رطل و بیست مثقال شکر خام مسهل صفرا و مقوی معده و جهت تبهای صفراوی و یرقان و جرب و حکه نافع و ضماد مطبوخ مهرای آن با پوست و تخم جهت جرب و حکۀ صفراوی مجرب و طلای مطبوخ آن با شراب جهت تحلیل اورام بی عدیل است و مضمضۀ آب آن جهت قروح خبیثۀ دهان و قلاع و اکتحالش جهت ناخنه و سبل نافع و ضماد عصارۀ آن که در طبخ غلیظ شده باشد با قدری عسل جهت قروح خبیثه و قرحۀ بینی و گوشت زیاد زخمها و درد گوش مفید است و سویق آن قابض و جهت رفع خواهش خوردن گل و امثال آن زنان حامله را مؤثراست. و چون آب انارین را در ظرف مس بقوام آورند برای سلاق و حرب و تقویت باصره و جراحات مزمنۀ خبیثه نافع و چون جوف آنرا خالی کنند و روغن گل سرخ در آن بریزند و بآتش نرم گذارند و در گوش چکانند برای درد آن بسیار مؤثر است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). - انار افشره، انار افشرج. رب الرمان. (ابن البیطار). - اناربا، آش انار. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حبرمیه. (یادداشت مؤلف). نارباج. (دهار). - انار بیدانه، قسمی انار است که هسته و استخوان سخت باریک دارد. - انار پوست، پوست انار: گل سرخ و عصی الراعی و انار پوست اندر گلاب بپزند و بدان مضمضه میکنند (شاید در اصل: کنند) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - انار ترش و شیرین، بعربی مزّ و بفارسی میخوش گویند، در سردی و تری مایل باعتدال است و انار ترش در دوم سرد و خشک و قابض و مدر بول و مسکن حرارت معده و غلیان خون و مانع سیلان مواد معده و جهت رفع خمار و قی و خفقان حار و منع صعود بخار غذا و رفع دخانیۀ آن نافع و اکثار آن مورث قرحۀ امعا و سحج و مضر مبرود و مشعف جاذبۀ جگرو قوه باه و مصلحش انار شیرین و زنجبیل پرورده است. (تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). - اناردان (مخفف اناردانه) ، بفارسی حب الرمانست، و اناردان قابضتر از رب هریک است و در افعال قویتر و کوبیدۀ ترش آن با مویز بالسویه و خمس آن زیرۀ کرمانی جهت رفع قی و تقویت معده مجربست و مضر سحج و سرفه و مصلحش مویز و گردکان و بدلش سماق است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). - انار دشتی، مظ، که اکثر در کوه سرات روید بار ندارد و در شکوفۀ آن انگبینی باشد که آنرا بمکند. (از منتهی الارب، ذیل م ظ ظ). ضبر. (از منتهی الارب، ذیل ض ب ر). - انار طوقدار، نوعی از انار است. (آنندراج). - انارگیرا، غورۀ کوکنار. رجوع به همین ماده شود. - انار مشک، انار مصری. (فرهنگ رشیدی). - پوست انار، پوست انار بغایت قابض و بارد و مجفف است و سفوف آن با عفص مسهل بعصر اخلاط سوخته و برای رفع آتشک بسیار مفید و جلوس در آب طبیخ آن برای سیلان حیض و خروج مقعد و ضماد آن با عسل برای رفع آثار آبله و طلای سوختۀ آن با عسل بر سینه و معده برای منع نزف الدم و قی الدم و نفث الدم و حقنه با آب آن که با برنج و جو مقشر بوداده جوشانیده باشند جهت رفع اسهال و سحج و مضمضه بآب طبیخ آن جهت تقویت لثه و آشامیدن آن برای سلس البول و شستن مقعد بآن برای قطع خون بواسیر و امراض مقعد و آشامیدن ساییدۀ آن بقدر یک درهم با آب گرم جهت رفع کرم بی عدیل است. (ازتحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). و رجوع به انار پوست در همین ترکیبات شود. - رب انار، رب انار ترش در افعال قویتر از آب آنست. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). - رب انار شیرین، در افعال قویتر از آب او و مرخی معده و مصلحش مصطکی است. (ازتحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). و رجوع به همین متن ورمان شود. - رب انارین، رب انارین در دوم سردو در اول خشک و قابض و برای التهاب و تشنگی مفرط و تبهای تند و قی و خمار و رفع فساد خواهش حوامل و فساد رنگ رخسار و رفع غم نافع است. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). - گل انار، گل انار در افعال مثل گلنار فارسی است و برای قطع خون بن دندان و التیام جراحات و فتق و قلاع و ضماد آن با برگ رز بر فم معده جهت قی مفرط وعصارۀ آن با گلاب جهت منع ریختن مواد بچشم و رفع ورم وبا آب بارتنگ جهت قرحۀ احلیل و با آب جهت ابتدای داخس و خراش پا که از موزه و کفش شده باشد و با سرکه جهت باد سرخ نافع و عصارۀ پوست و پیه آن قائم مقام گل آنست و خوردن هفت عدد از آن که هنوز باز نشده باشد بنهجی که دست گرفته گلها را ناشتا بلع کنند برای قطع خون و بروز دمل و رمد تا یک سال آزموده است و دانهای زردی که در اقماع انار میباشد شبیه به ذرورد درافعال مثل تخم گل است. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). - مثل انار ترکیدن، دفعهً بگریه افتادن پس از خودداری. (یادداشت مؤلف). - امثال: انار سمنان و شعر سلمان درهیچ جای نیست. (علاءالدولۀ سمنانی)
درختچه ایست از تیره موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند، پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش بالنسبه بزرگ و قرمزرنگ است. (فرهنگ فارسی معین). میوۀ آن درشت و دارای پوست سرخ و کلفت است. دانه های آن شفاف و آبدار و بیشتر سرخ رنگ است و دور آنرا پوستۀ نازکی با موادی غذایی فراگرفته است. (از یادداشت مؤلف) (از گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 232). رمان. (برهان قاطع، ذیل رومنا) (ناظم الاطباء). و بلغت زند، رومنا. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نار. درخت انار درجلگه های کرانۀ دریای مازندران بحال وحشی فراوان است، در نزدیکی مراوه تپه نیز دیده میشود و آنرا همه جا انار میخوانند. انار درختی است کوچک که در خاکهای شنی خوب میروید. چوب آن دارای مازوج فراوان است و دررنگرزی مصرف میشود. ریشه آن نیز دارای آلکالوئیدی است که سمیت دارد و بمقدار کم برای از میان بردن کرم تنیا در پزشکی مصرف میشود. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 244). انار دارای اقسامی است، شیرین و بیدانه آنرا که املیسی نامند لطیفتر از سایر اقسام و سرد باعتدال و در اول تر و با قوه قابضه و قلیل الغذا و مولد خلط صالح و نفاخ است و از این جهت باعث نعوظ محرورین است و مدر بول و مفتح و جالی و ملین طبع و مورث تشنگی است و خوردن آن بعد از طعام سبب انحدار آن و جهت تصفیۀ روح کبدی و تقویت جگر و استسقاء لحمی و زقی و سوءالقنیه و یرقان و سپرز و خفقان و الم سینه و سرفۀ حار و صاف کردن آواز و فربه کردن بدن و نفوذ فرمودن غذا و رفع جرب و حکه و نیکو کردن رنگ رخسار نافع و اکثار آن مفسد غذا و مرخی معده و مصلحش انار ترش و در باردالمزاج زنجبیل پرورده است. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). و رجوع بهمان متن و رمان شود. درخت کوچک معروفی است که از عصارۀ (میوۀ) آن شراب ترتیب میدادند و درخت مذکور بنوعی بزرگ شود که انسان میتواند در سایۀ آن مأوی گزیند. و لباس وافود رئیس کهنه با انارها مزین میگشت و بدین جهت انارهای بسیاری در اماکن مختلف هیکل میکاشته اند. (از قاموس کتاب مقدس) : و اگر شکم سخت نبود آنگاه سیب و انار و آبی خام بکوبد و... (هدایه المتعلمین چ دانشگاه مشهد ص 376). و ما ببلخ بودیم بچند دفعت مجمزان رسیدند از قصدار سه و چهار و پنج و نامهای یوسف آوردند و ترنج و انار و نیشکر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 251). دلش پاره پاره شود چون انار کرا تیغ تو بگذرد در ضمیر. کمال اسماعیل. کشتن و مردن که برنقش تن است چون انار و سیب را بشکستن است. مولوی. شگفت نیست دلم چون انار اگر بکفید که قطره قطرۀ خونش بارغوان ماند. سعدی. عقل عاجز شود از خوشۀ زرین عنب فهم حیران شود از حقۀ یاقوت انار. سعدی. زآنکه در خوان چنین میوه ضرورت باشد مثل شفتالو و تالانه و انگور و انار. بسحاق. نارپستان صنمی شاخ انار. جامی. درویشی در حضرت ایشان پاره ای نار آورده بود... حضرت خواجه انار را قسمت کردند. (انیس الطالبین ص 97). - آب انارین (انار ترش و شیرین) ، آب انارین که با پیه افشرده باشند از نیم رطل تا یک رطل و بیست مثقال شکر خام مسهل صفرا و مقوی معده و جهت تبهای صفراوی و یرقان و جرب و حکه نافع و ضماد مطبوخ مهرای آن با پوست و تخم جهت جرب و حکۀ صفراوی مجرب و طلای مطبوخ آن با شراب جهت تحلیل اورام بی عدیل است و مضمضۀ آب آن جهت قروح خبیثۀ دهان و قلاع و اکتحالش جهت ناخنه و سبل نافع و ضماد عصارۀ آن که در طبخ غلیظ شده باشد با قدری عسل جهت قروح خبیثه و قرحۀ بینی و گوشت زیاد زخمها و درد گوش مفید است و سویق آن قابض و جهت رفع خواهش خوردن گِل و امثال آن زنان حامله را مؤثراست. و چون آب انارین را در ظرف مس بقوام آورند برای سلاق و حرب و تقویت باصره و جراحات مزمنۀ خبیثه نافع و چون جوف آنرا خالی کنند و روغن گل سرخ در آن بریزند و بآتش نرم گذارند و در گوش چکانند برای درد آن بسیار مؤثر است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). - انار افشره، انار افشرج. رب الرمان. (ابن البیطار). - اناربا، آش انار. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حبرمیه. (یادداشت مؤلف). نارباج. (دهار). - انار بیدانه، قسمی انار است که هسته و استخوان سخت باریک دارد. - انار پوست، پوست انار: گل سرخ و عصی الراعی و انار پوست اندر گلاب بپزند و بدان مضمضه میکنند (شاید در اصل: کنند) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - انار ترش و شیرین، بعربی مزّ و بفارسی میخوش گویند، در سردی و تری مایل باعتدال است و انار ترش در دوم سرد و خشک و قابض و مدر بول و مسکن حرارت معده و غلیان خون و مانع سیلان مواد معده و جهت رفع خمار و قی و خفقان حار و منع صعود بخار غذا و رفع دخانیۀ آن نافع و اکثار آن مورث قرحۀ امعا و سحج و مضر مبرود و مشعف جاذبۀ جگرو قوه باه و مصلحش انار شیرین و زنجبیل پرورده است. (تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). - اناردان (مخفف اناردانه) ، بفارسی حب الرمانست، و اناردان قابضتر از رب هریک است و در افعال قویتر و کوبیدۀ ترش آن با مویز بالسویه و خمس آن زیرۀ کرمانی جهت رفع قی و تقویت معده مجربست و مضر سحج و سرفه و مصلحش مویز و گردکان و بدلش سماق است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). - انار دشتی، مظ، که اکثر در کوه سرات روید بار ندارد و در شکوفۀ آن انگبینی باشد که آنرا بمکند. (از منتهی الارب، ذیل م ظ ظ). ضبر. (از منتهی الارب، ذیل ض ب ر). - انار طوقدار، نوعی از انار است. (آنندراج). - انارگیرا، غورۀ کوکنار. رجوع به همین ماده شود. - انار مشک، انار مصری. (فرهنگ رشیدی). - پوست انار، پوست انار بغایت قابض و بارد و مجفف است و سفوف آن با عفص مسهل بعصر اخلاط سوخته و برای رفع آتشک بسیار مفید و جلوس در آب طبیخ آن برای سیلان حیض و خروج مقعد و ضماد آن با عسل برای رفع آثار آبله و طلای سوختۀ آن با عسل بر سینه و معده برای منع نزف الدم و قی الدم و نفث الدم و حقنه با آب آن که با برنج و جو مقشر بوداده جوشانیده باشند جهت رفع اسهال و سحج و مضمضه بآب طبیخ آن جهت تقویت لثه و آشامیدن آن برای سلس البول و شستن مقعد بآن برای قطع خون بواسیر و امراض مقعد و آشامیدن ساییدۀ آن بقدر یک درهم با آب گرم جهت رفع کرم بی عدیل است. (ازتحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). و رجوع به انار پوست در همین ترکیبات شود. - رب انار، رب انار ترش در افعال قویتر از آب آنست. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). - رب انار شیرین، در افعال قویتر از آب او و مرخی معده و مصلحش مصطکی است. (ازتحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). و رجوع به همین متن ورمان شود. - رب انارین، رب انارین در دوم سردو در اول خشک و قابض و برای التهاب و تشنگی مفرط و تبهای تند و قی و خمار و رفع فساد خواهش حوامل و فساد رنگ رخسار و رفع غم نافع است. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). - گل انار، گل انار در افعال مثل گلنار فارسی است و برای قطع خون بُن دندان و التیام جراحات و فتق و قلاع و ضماد آن با برگ رز بر فم معده جهت قی مفرط وعصارۀ آن با گلاب جهت منع ریختن مواد بچشم و رفع ورم وبا آب بارتنگ جهت قرحۀ احلیل و با آب جهت ابتدای داخس و خراش پا که از موزه و کفش شده باشد و با سرکه جهت باد سرخ نافع و عصارۀ پوست و پیه آن قائم مقام گل آنست و خوردن هفت عدد از آن که هنوز باز نشده باشد بنهجی که دست گرفته گلها را ناشتا بلع کنند برای قطع خون و بروز دمل و رمد تا یک سال آزموده است و دانهای زردی که در اقماع انار میباشد شبیه به ذرورد درافعال مثل تخم گل است. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل رمان). - مثل انار ترکیدن، دفعهً بگریه افتادن پس از خودداری. (یادداشت مؤلف). - امثال: انار سمنان و شعر سلمان درهیچ جای نیست. (علاءالدولۀ سمنانی)
یک از دهستانهای پنج گانه شهرستان رفسنجان و در شمال باختری آن واقع و دارای هوای معتدل است. آب آن از قنات و محصول عمده آن غلات، لبنیات، پسته، پنبه و حبوب است. 36 آبادی بزرگ و کوچک و 4500 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
یک از دهستانهای پنج گانه شهرستان رفسنجان و در شمال باختری آن واقع و دارای هوای معتدل است. آب آن از قنات و محصول عمده آن غلات، لبنیات، پسته، پنبه و حبوب است. 36 آبادی بزرگ و کوچک و 4500 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
درختچه ای از تیره موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند. پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش باالنسبه بزرگ و قرمز رنگ است رمان ارز
درختچه ای از تیره موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند. پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش باالنسبه بزرگ و قرمز رنگ است رمان ارز