- انا
- جمع آنیه، جمع در جمع اوانی ،دورگردانیدن کسی را، دور کردن، آوند (ظرف)، سبو آبخوری
معنی انا - جستجوی لغت در جدول جو
- انا
- من، مخفف انا الحق (من خدایم)
- انا
- ظرف، آوند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درختچه ای از تیره موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند. پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش باالنسبه بزرگ و قرمز رنگ است رمان ارز
ماده ها، مادگان، زنان
مشک، بویه (عطر)
دورتر
دیر، درنگ، آهستگی، بردباری، سنگینی
ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
خرمای رسیده
مردمان
مردم، مخلوقات، آفریده شدگان
میوه ای خوراکی با پوستی سفید یا سرخ، دانه های قرمز یا سفید آبدار، با مزۀ ترش یا شیرین که از آب آن رب تهیه می شود و در پختن برخی خوراک ها کاربرد دارد، درخت این میوه با برگ های ریز و سرخ رنگ و ساقۀ خاردار
انثی ها، ماده ها، زن ها، جمع واژۀ انثی
انس ها، مردم ها، بشرها، انسان ها، جمع واژۀ انس
آفریدگان، مخلوق
پوران پسران جمع ابن پسران، اخلاف سعد بن زید مناف بن تمیم بجز دو پسرش کعب و عمرو. این قبیله در ریگزار الدهنا سکونت داشتند، اخلاف مهاجران ایرانی که در یمن تولد یافته اند، در دوره خلافت عباسی اخلاف نخستین طرفداران سلسله عباسی را (ابنا) مینامیدند که مختصر (ابنا الدعوه) باشد، یا ابنای انس و جن. مردمان و پریان. یا ابنای بشر. آدمی زاد گان. یا ابنای جنس. هم جنسان. یا ابنای جهن. انسان و حیوان و نبات. یا ابنای درزه. مردمان فرومایه و دون. یا ابنای دهر. ابنا (ی) روزگار یا ابنای روزگار. مردم عالم، مردمان همزاد و هم عصر. یا ابنای زمان. مردم روزگار اهل روزگار خلق، مردمان هم زاد و هم عصر. یا ابنا (ی) سبیل، جمع ابن سبیل راهگذاران مردم کاروانی که در زاد و بوم خویش توانگر بوده و اکنون در سفر بی برگ و درویش مانده اند. یاابنا (ی) سلطنت. پسران شاه. یا ابنا (ی) عصر. ابنا (ی) روزگار یا ابنا (ی) نوع. آحاد و افراد نوعی از انواع، مردمان. یا ابنا (ی) وطن. هم وطنان هم میهنان
جمع حنو، کنارها و سوی ها
ستودن، ثنا گفتن
عشوه، غمزه، ناز، اشاره
دشنامگویی، تباهیدن، سرسبزی، پیمان شکنی
چون برای آن که پس ناگاه رنجه کردن، رنجه شدن، رنجش
نزدیک شدن، فرو هشتن، آویزان کردن، نزدیک شدن زایمان، جمع دنی، فرومایگان
مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
نام درختی در جنگلهای ایران
پناهاندن، بالابردن، بازداشتن
بلندکردن، یک سال ماندن، بالا بردن
گرانمایه، گوهر گرانبها
بی درنگ فی الفور همان دم در یک لحظه بیکدم