جدول جو
جدول جو

معنی امیدلیس - جستجوی لغت در جدول جو

امیدلیس
آنکه بیهوده خود را به چیزی یا کسی امیدوار کند مثلاً گفت، برای مثال او را و دوصد امیدلیس / تو به من بگذار این بر من نویس (مولوی - ۵۷۰)
تصویری از امیدلیس
تصویر امیدلیس
فرهنگ فارسی عمید
امیدلیس
(اُ/اُمْ می)
آنکه بآرزوی زندگی بهتر روز گذراند. (از فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
امیدلیس
کسی که خود را به چیزی امیدوار کند و به آن امید روز را بگذراند
تصویری از امیدلیس
تصویر امیدلیس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امیتیس
تصویر امیتیس
(دخترانه)
آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اریدیس
تصویر اریدیس
(دخترانه)
نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی دان ترکیه، در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ارفاوس بود
فرهنگ نامهای ایرانی
(اِ لیو)
پل. یکی از کنسولان معروف روم است که در 227 قبل از میلاد تولد یافت و در 158 قبل از میلاد درگذشت. امیلیوس در اسپانی و مقدونیه بفتوحاتی نایل آمد و شهر اپیروس را قتل عام کرد. (از تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصرالله فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
ماده ایست سمی که در نباتات تیره گل سرخ مانند هستۀبادام تلخ وجود دارد. (از گیاه شناسی ثابتی ص 119)
لغت نامه دهخدا
این صورت در تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک آمده است (ص 15 و 198 و 203 و 258) و در ص 15 ترجمه او منعقد است. لیکن این صورت مصحف انباذقلس است. رجوع به انباذقلس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ املیس. دشتهای خشک بی گیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). صحاری عقیم. (از آنندراج). رجوع به املیس شود
لغت نامه دهخدا
(اُ دی یَ/یِ)
نام دو ده از بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. سکنۀ یکی 180 و از آن دیگری 100 تن است. محصول آن غلات وآبش از چاه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اِ لیَ)
مارکوس ژولیوس امیلیوس. امپراتور روم که در حدود سال 206 میلادی متولد شد و به سال 254 درگذشت. وی به سال 253 از طرف سپاهیان خود بعنوان امپراتور انتخاب شد ولی پس از مدتی مغلوب والرین گردید. (از لاروس) (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
از شاعران استانبول است و دیوانی بترکی دارد. وی به سال 946 ه. ق. درگذشته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1040)
علیقلی بیگ. صاحب فرهنگ سخنوران بنقل از مقالات الشعراء (ص 14) وی را از شاعران قرن دهم هجری شمرده است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دشت خشک بی گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بیابان بی گیاه. (از اقرب الموارد). املیسه. ج، امالیس، امالس (بطور شاذ). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند فلاه املیس و املیسه. (از اقرب الموارد) ، آنکه بر وی هر کس اعتمادکند در هر کاری. (منتهی الارب). رجل امنه، مردی که هر کس بر وی در هر کاری اعتماد کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آنکه بارزوی زندگی بهتر روز گذراند، آنکه بامید دریافت صله و جایزه بدر ارباب کرم رود (شاعر مداح درویش و غیره) : (گفت او را و دو صد امید لیس تو بمن بگذار و این بر من نویس) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امالیس
تصویر امالیس
جمع املیس، کویرها شوره زارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املیس
تصویر املیس
بیابان خشک کویر
فرهنگ لغت هوشیار