جدول جو
جدول جو

معنی امکان - جستجوی لغت در جدول جو

امکان
ممکن بودن، میسر بودن، قدرت، توانایی، برای مثال کنونت که امکان گفتار هست / بگوی ای برادر به لطف و خوشی (سعدی - ۵۳)، فرصت، در فلسفه مقابل وجوب، چیزی که وجود یا عدم آن ضروری نباشد یعنی بود و نبودش یکسان باشد مانند انسان، حیوان، نبات و جماد
تصویری از امکان
تصویر امکان
فرهنگ فارسی عمید
امکان(اِ)
بیضه دادن و زیر بال گرفتن ملخ و سوسمار بیضه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تخم گذاشتن یا گرد کردن ملخ و سوسمار و مانند آنها تخم را در جوف خود. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
امکان
پابرجا کردن، جای دادن، قادر گردانیدن بر چیزی، قدرت دادن، قابلیت وجود و عدم
فرهنگ لغت هوشیار
امکان((اِ))
توانا گردانیدن بر امری، پا برجا کردن، دست یافتن، ممکن بودن، احتمال، توانایی
تصویری از امکان
تصویر امکان
فرهنگ فارسی معین
امکان
توانایی، شایش
تصویری از امکان
تصویر امکان
فرهنگ واژه فارسی سره
امکان
توانایی، قدرت، وسع، فرصت، مجال، احتمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
امکان
إمكانيّةٌ
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به عربی
امکان
Possibility
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به انگلیسی
امکان
possibilité
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به فرانسوی
امکان
possibilità
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
امکان
امکان
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به اردو
امکان
возможность
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به روسی
امکان
Möglichkeit
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به آلمانی
امکان
можливість
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به اوکراینی
امکان
możliwość
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به لهستانی
امکان
可能性
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به چینی
امکان
احتمال، امکان
دیکشنری اردو به فارسی
امکان
সম্ভাবনা
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به بنگالی
امکان
posibilidad
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
امکان
uwezekano
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به سواحیلی
امکان
olasılık
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
امکان
가능성
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به کره ای
امکان
可能性
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به ژاپنی
امکان
אפשרות
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به عبری
امکان
possibilidade
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به پرتغالی
امکان
kemungkinan
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
امکان
ความเป็นไปได้
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به تایلندی
امکان
mogelijkheid
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به هلندی
امکان
संभावना
تصویری از امکان
تصویر امکان
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لامکان
تصویر لامکان
بی جا، بی مکان، در تصوف عالم غیب
فرهنگ فارسی عمید
دهی از بخش ششتمدشهرستان سبزوار و محدود است از طرف شمال و خاور به شهرستان نیشابور و از جنوب بدهستان ربع شامات و از باختر بدهستان تکاب و زمج، رود خانه کال شور از این دهستان سرچشمه میگیرد محصول زراعتی خوب ندارد و اهالی از سردرختی آن استفاده میکنند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، و نیز رجوع شود به تاریخ بیهق ص 184
قصبۀ مرکز دهستان بخش ششتمد شهرستان سبزوار، دارای 1394 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات و پبنه و میوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، یاقوت در معجم البلدان شامکان را قریه ای از قرای نیشابور ضبط کرده است که شاید با شامکان مذکور در فوق یکی باشد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کذاب بخش خفرآباد شهرستان یزد که در 12 هزارگزی باختر خفرآباد و 7 هزارگزی راه ندوشن واقع است، ناحیه ایست کوهستانی با آب و هوای معتدل و 220 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به امکان. ممکن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بدون جا بی مکان، عالم الوهیت: محتاج بدانه زمین نیست مرغی که بشاخ لامکان رفت. (عطار) بیجای، بیرون جای، بی مکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امکانا
تصویر امکانا
پذیرفتنی
فرهنگ لغت هوشیار