- اموی
- خاندان بنی امیه
معنی اموی - جستجوی لغت در جدول جو
- اموی
- مربوط به بنی امیه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در فارسی به کار می رود پدر منسوب به اب پدری، در تداول فارسیان این کلمه را بمعنی پدر بکار برند و ابوی من ابوی تو ابوی او گویند و بدین معنی در بعضی نوشته ها هم بکار رفته است
برادری
منسوب به ارمیه از مردم ارمیه
خونی، اسهال دموی
برادر
کارها
تواناتر و قویتر
منسوب به ام، مادری، بطنی
منسوب به امر یا وجه امری. آنست که کار را بطور حکم و فرمان و خواهش بیان کند: برو بروید بگو بگویید. امر منفی را (نهی) گویند و جزو وجه امری بشمار میرود: مرو مروید
جمع امر، عملها، کردارها
پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد، نوشتن مطلبی که بشخص تقریر کنند دیکته، طریقه نوشتن کلمات درست نویسی رسمالخط
دراز بالا انگم خوردنی
نافذتر، تیزتر، دقیقتر
دوست داشتنی دلخواه تر
منسوب به اسم شیئی
قوی تر، تواناتر، نیرومندتر، محکم تر
امرها، کارها، دستورها، جمع واژۀ امر
املا، مطلبی را تقریر کردن که دیگری بنویسد، مطلبی که معلم بگوید و شاگرد بنویسد، طریقۀ نوشتن کلمات، درست نوشتن، برای مثال مذکّران طیورند بر منابر باغ / ز نیم شب مترصد نشسته املی را (انوری - ۱)
مربوط به ارومیه، از مردم ارومیه، ارومیه ای
منسوب به ما، مائی
پرخون
پدرانه،
پدر مثلاً ابوی من، ابوی شما
پدر مثلاً ابوی من، ابوی شما
برادر، برادرانه
Imperative
обязательный
imperativ