جدول جو
جدول جو

معنی اموریون - جستجوی لغت در جدول جو

اموریون
(اَ ری یو)
قبیله ای از نسل اموربن کنعان بن نوح بودند. مردان این قبیله همگی بلندقامت و شجاع بودند و با قوم بنی اسرائیل دشمنی میورزیدند. (از اعلام المنجد) (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیماری ویروسی در دو غدۀ بناگوشی که زیر مجرای شنوایی قرار دارد تولید می شود و موجب آماس و التهاب آن ها می گردد، بناگوشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مازریون
تصویر مازریون
درختچه ای خودرو و زینتی، با پوست قهوه ایی رنگ، میوۀ گرد و قرمز و دانه های گلابی شکل، کانیرو، خامالا، خامالاون، خامالیون، خاماون، خامالیوس
فرهنگ فارسی عمید
داروی مایع کدر و شیری که ذرات نامحلول به حالت تعلیق در آن قرار دارند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ یُنْ)
در اصطلاح دواسازی، هر داروی مرکب مایع و شیرمانندی که جهت آشامیدن مریض ترتیب دهند. (ناظم الاطباء). اگر دانه های روغن دار را با کمی آب در هاون صلایه کنند و تودۀ خمیری شکل حاصل را با آب بسایند مایع شیری شکلی بدست می آید که بنام امولسیون موسوم است. بنا بر این امولسیونها از گویچه های کوچک (گلبول) روغن تشکیل شده است که بوسیلۀ مواد پروتئیدی دانه ها در آب بحالت تعلیق درآمده است و آنها را امولسیونهای طبیعی مینامند. همچنین اگر مواد روغنی مختلف رزین ها، گم رزین ها و مواد غیرمحلول را بکمک مادۀ امولسیو در آب بحالت تعلیق درآورند اشکال دارویی حاصل بنام امولسیون مصنوعی نامیده میشود و منظره ای شیری شکل دارد. در داروخانه ها بیشتر صمغ عربی و کتیرا را برای این منظور مصرف میکنند. امولسیونها خیلی زود فاسد میشوند و از اینرو آنها را فقط در موقع احتیاج تهیه می کنند. (از کارآموزی داروسازی جنیدی ص 100)
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ)
معرب از یونانی، در تحفۀ حکیم مؤمن بصورت اماریطن و در ذیل قوامیس العرب دزی بصورت اماریقون آمده. اسم نباتی است از نوع قیصوم، قدش کمتر از ذرعی و برگش باریک و پراکنده و قبۀ او مستدیر و سفید و بعضی سرخ است. بقدر فندقی است و بر گرد قبۀ آن دایرۀ زردی است و بیخش باریک و محل روییدن آن کوههای بی جنگل است. در تنکابن لیارو نامند. گرم و لطیف و ملطف و قطعکننده اخلاط غلیظ وادرارآور است. (از تحفۀ حکیم مؤمن ص 33) (مخزن الادویه ص 105) (مفردات ابن البیطار ص 65). گیاهی است از تیره مرکبیان که گریبانک گلهایش در فصول مختلف پایدار می ماند. اماریقون. ابزارالعذارا. (فرهنگ فارسی معین). دزی اماریقون آورده و بابونۀ سفید معنی کرده است. (ذیل قوامیس العرب دزی ج 1). ابن البیطار نویسد: گروهی آنرا از انواع اقحوان دانسته اند ولی بحقیقت از انواع آن نیست بلکه بعقیدۀ من از انواع قیصوم است. (مفردات ابن البیطار ج 1 ص 56). رجوع به قیصوم و اماریقون و اقحوان و مفردات ابن البیطار و فرهنگ گیاهی ذیل Amarante و واژه نامۀ گیاهی ذیل Amaranthus شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
نام گیاهی است. (از دزی ج 1 ص 37). یونانی است و در عربی به دموع ایوب و شجرهالتسبیح معروف است. رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 59 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ/اَ مْ مو)
الحمونیوس. الحموموس. پسر هرمیاس. فیلسوف یونانی اسکندریه، شاگرد ابرقلس بود و در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم میلادی میزیست و تفسیرهایی بر ارسطو و فرفوریوس داشت، مانند شرح قاطیغوریاس و شرح طوبیقای ارسطو که بعربی ترجمه شد. از کتب دیگر او شرح مذهب ارسطالیس فی الصانع و اغراض ارسطالیس فی کتبه و حجه ارسطالیس فی التوحید را محققان اسلامی می شناخته اند. (از فهرست ابن الندیم) (از تاریخ الحکمای قفطی ص 256) (از تاریخ علوم عقلی ص 101)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ)
ملقب به سکّاس. فیلسوف یونانی ازاسکندریه بود. وفات وی بسال 243 م. روی داد. بین فلسفۀ افلاطون و ارسطو سازش داد و عقاید شرقی را نیز بدانها افزود، و این غیر از امونیوس پسر هرمیاس است. رجوع به دایرهالمعارف پطرس بستانی شود، قبیله ایست از قریش، اموی ّ و اموی ّ و امیّی بچهار یاء منسوب است بآن. (منتهی الارب). در نسبت به امیه اختلاف کرده اند، گروهی گفته اند منسوب بدان اموی ّ است و گروهی دیگر گفته اند در نسبت باصل برمیگردد و اموی ّ میشود زیرا امیه مصغر امه است و منسوب به امه، اموی ّ میشود. (از صبح الاعشی ج 1 ص 375)
لغت نامه دهخدا
قومی از سوریان که نسب به کنعان بن نوح می رسانیدند و در میان اردن و بحر متوسط مسکن داشتند و سپس درصدد توسعۀ مملکت خویش برآمدند و سرانجام تمام باشان را متصرف شدند
لغت نامه دهخدا
(اِ مُ دُ)
جریان دم (خون) از بواسیر. (بحر الجواهر). خون آمدن از ناسور را بلغت یونان اموریدوس گویند و این از گشاده شدن سر رگهای مقعد بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(اَ ری یی)
پیروان ابن سقطری بن اسوری. و این فرقه تظاهر به ترسایی می کردند لکن با یهود در بعض امور موافق و در پاره ای دیگر مخالف بودند. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ابریون. اشنه. شیبهالعجوز. دواله
لغت نامه دهخدا
(اُ لی یو)
جمع واژۀ اصولی (در حالت رفع). رجوع به اصولی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ لیُ)
دریاچه ای بدامنۀ الومپس بجنوب غربی بروصه و بدانجا شهرکی هم بدین نام با 2700 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ ری یو)
جمع واژۀ اندری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به اندری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
معرب از یونانی، رجوع به امارنطن و امارانطون و اماریقون شود، برگردانیدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). خم دادن. (ناظم الاطباء) ، چرانیدن شتر از گیاه شیرین، سست گردانیدن افسار اسب برای اینکه راه برود یا راهش را ادامه بدهد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، در قرائت میل دادن فتحه بسوی کسره و الف بسوی یاء است. رجوع به اماله شود
لغت نامه دهخدا
صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: این کلمه یونانی و مرادف ابدون عبری به معنی مخرب است
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بناگوشی. بیماری عفونی مسری ناشی از ویروس. علائمش آماس و دردناکی غدۀ بناگوشی و غدد دیگر بزاق و تب، و کمونش 12 تا 26 روز است. یک دفعه ابتلای به آن ایمنی همیشگی میدهد. ممکن است سبب ورم بیضه و عقم (قطع نسل) شود. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
نوعی از یبروح است که برگش سفید و شبیه به برگ چغندر است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، یبروح، یبروح نر، (از یادداشت مؤلف)، رجوع به یبروح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماذریون
تصویر ماذریون
بنگرید به مازریون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماریطون
تصویر اماریطون
یونانی تازی شده تاج خروس از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروسیون
تصویر اروسیون
فرانسوی فرسایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمبریون
تصویر آمبریون
فرانسوی رویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطوریون
تصویر ساطوریون
خصی الثعلب خصیصه الثعلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امپرسیون
تصویر امپرسیون
فرانسوی بازیاب، پندار، فشردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امدریان
تصویر امدریان
دم اسپی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
در اصطلاح داروسازی هر داروی مرکب مایع و شیر مانندی که برای آشامیدن مریض ترتیب دهند، مخلوط آب و انواع روغن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی شیردانه شیردانه ها، آونگمایه مایه ای که در آن خردک ها (ذرات) دروایند (تعلیق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاماریون
تصویر قاماریون
یونانی تازی گشته قاتل ابیه توت فرنگی درختی از گیاهان قاتل ابیه
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به مازریون معذریون: ماذریون: لاتینی فارسی گشته هفت برگ تابمک از گیاهان گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سردسته تیره خاصی بنام تیره مازریون میباشد. این گیاه بصورت درختچه ایست که بعنوان زینت هم در باغچه ها کشت میشود. ارتفاع آن بین 5، 0 تا یک متر است و برگهایش پس از ظهرو کلها میرویند. برگهای مازریون تقریبا بدون دمبرگ و بیضوی و نوک تیز است. گلهایش قرمز و گاهی صورتی مایل به سفیدو بسیار زیبا و دارای بویی قویی است. میوه اشظبدار و بیضوی و ابتدا سبز رنگ است ولی پس از رسیدن قرمز رنگ میشود. پوست این گیاه ایجاد سوزش و تحریک بر روی انساج بدن میکند و بعنوان تاول آور پوست مصرف میگردد. در اکثر نقاط شمالی ایران این گیاه میروید هفت برگ مشت رو خالاما خامالیوس کانی رو زیتون الارض ماذریون خامالا خامالاآ خامالاون خامالیون تابمک خضرا خمالیه خامالایه معین زیتون الارض. توضیح دانه های این گیاه بنام حب الضراط معروفند. یا مازریون کوهی. یکیاز گونه های مازریون است که آنرا بقله و ذاقنوبداس نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوریون
تصویر اوریون
فرانسوی گوش گولی از بیماری ها (گویش گیلکی) خشج هم آوای رنج
فرهنگ لغت هوشیار
گماشتگان و کارگزاران و کارپردازان، جمع مامور، بنگرید به مامور جمع مامور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : هنوز برای هیچکس روشن نبود که چه شیر پاک خورده ای رفته بمامورین خبر داده بود که در آن خانه جنس قاچاق هست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازریون
تصویر مازریون
((زَ))
ماذریون، درختچه ای است شیره دار شبیه به درخت سماق، یک نوع از آن برگ های سفید و بزرگ دارد که مسهل است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمبریون
تصویر آمبریون
رویان
فرهنگ واژه فارسی سره