جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آمبریون

آماریدن

آماریدن
به حساب آوردن، آمار کردن، شمردن، آماردَن، برای مِثال تو از سر نغزی و لطیفی و ظریفی / می دان همه افعال من و هیچ میامار (سوزنی - ۵۰)
آماریدن
فرهنگ فارسی عمید

آماریدن

آماریدن
شمردن، به حساب آوردن، اهمیت دادن، به روی خود آوردن
آماریدن
فرهنگ فارسی معین

اموریون

اموریون
قبیله ای از نسل اَموربن کنعان بن نوح بودند. مردان این قبیله همگی بلندقامت و شجاع بودند و با قوم بنی اسرائیل دشمنی میورزیدند. (از اعلام المنجد) (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

آموریان

آموریان
قومی از سوریان که نسب به کنعان بن نوح می رسانیدند و در میان اردُن و بحر متوسط مسکن داشتند و سپس درصدد توسعۀ مملکت خویش برآمدند و سرانجام تمام باشان را متصرف شدند
لغت نامه دهخدا

آماریدن

آماریدن
آماردن. شمردن. بحساب آوردن، مجازاً، اهمیت دادن. محلی نهادن. بروی خود آوردن:
ساعتکی روی پیش دار و بِهُش باش
کار بمن مان و برمگرد و میامار.
سوزنی.
تو از سر نغزی ّ و لطیفی ّ و ظریفی
می دان همه افعال من و هیچ میامار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

چمبریان

چمبریان
دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه شهرستان نیشابور که در 18 هزارگزی خاور نیشابور واقع است. جلگه و معتدل است. و 97 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، بنشن و میوه. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

تمبریوم

تمبریوم
ناحیه ای به ده فرسنگی تی ریه اوم که کورش در جنگ با اردشیر در آنجا توقف کرد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1000 شود
لغت نامه دهخدا