جدول جو
جدول جو

معنی امل - جستجوی لغت در جدول جو

امل
کسی که آشنا به آداب ورسوم زمان نباشد و لباس و ظاهر یا افکارش مطابق زمانه نیست، کهنه پرست
فرهنگ فارسی عمید
امل
امید، آرزو، آرمان
تصویری از امل
تصویر امل
فرهنگ فارسی عمید
امل
(اَ)
امل. رجوع به امل شود
لغت نامه دهخدا
امل
(اِ عِ)
امید داشتن چیزی را، گویند امله املاً (از باب نصر). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). امید داشتن. (مصادر زوزنی) (ترجمان علامه ترتیب عادل) (آنندراج) (مؤید الفضلاء). استعمال این لفظ در طلب دنیا و افعال مذموم کرده اند. (از مؤید الفضلاء). بیوسیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، شور گردیدن آب بعد از آنکه شیرین باشد. (منتهی الارب). شور گردیدن آب شیرین. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آب شور خورانیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بسیارنمک کردن دیگ را و شور گردانیدن طعام را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نمک بسیار در طعام کردن تا تباه نشود. (تاج المصادر بیهقی). نمکین کردن و شور کردن طعام. (آنندراج). بسیار کردن نمک دیگ. (از اقرب الموارد) ، چیزی را نمکین کردن. (غیاث اللغات) ، بشوراب آمدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). وارد شدن به آب شور. (از اقرب الموارد) ، در مقام تعجب گویند: ما املحه، ای ما احسنه. (ازاقرب الموارد). و نیز این کلمه را بخلاف قیاس مصغر کرده و ما امیلحه گفته اند، چنانکه در کلمات: مااحیسنه و ما احیلاه . (از اقرب الموارد) :
یا ما املیح غزلاناً عطون لنا
من هؤلیّاک بین الضال و السمر.
(منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
امل
(اِ)
امل. رجوع به امل شود، (اصطلاح شیمی) اجسامی هستند مرکب از ریشه یک اسید و ریشه یک باز، و آنها بطریقه های زیر بدست می آیند:
1) از اثر اسید بر فلز، مانند:
H2 + Cl2Zn ی Zn + 2CIH
2) از اثر اسیدها بر اکسیدها، مانند:
H2O + So4Cu ی CuO + So4H2
3) از اثر اسیدها بر بازها، مانند:
H2O + No3Na ی NaOH + NO3H
4) از اثر مستقیم شبه فلز بر فلز (برای بدست آوردن املاح دوتایی) ، مانند:
SFe ی Fe +S
5) از اثر انیدریدها بر بازها، مانند:
H2O + So4Na2 ی 2NaOH + So3
6) از اثر دو ملح محلول (که ملح نامحلول بدست می آید) ، مانند:
2No3Na + Cl2pb 2CINaA+ 2pb (No3)
املاح در طبیعت بمقدار فراوان بحالت محلول یا جامد یافت میشوند، مانند کلرور سدیم (نمک طعام) ، کربنات کلسیم (سنگ آهک) ، نیترات پتاسیم (شوره) و سولفات سدیم.
املاح از نظر محلول بودن در آب: 1- کلرورها: همه کلرورها جز کلرورهای مس و جیوه و نقره در آب حل میشوند و کلرور سرب فقط در آب جوش حل میشود. 2- نیتراتها: همه در آب حل میشوند. 3- سولفاتها: جز سولفاتهای سرب و باریم و استرونسیم همه در آب حل میشوند. 4- سولفورها: همه در آب نامحلولند جز سولفورهای سدیم، پتاسیم و آمونیم. 5- کربناتها: جز کربناتهای سدیم و پتاسیم و آمونیم همه در آب نامحلولند. (از کتابهای شیمی رسمی) ، جمع واژۀ ملیح. (از اقرب الموارد). رجوع به ملیح شود
لغت نامه دهخدا
امل
(اُمْ مُ)
مأخوذ از ام عربی مادر و الف و لام تعریف عربی. چنانکه در ام البنین و غیره هست مانند ابل که در تداول عامه مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و غیره است. (از یادداشت مؤلف و فرهنگ فارسی معین). کسی که بآداب و تمدن آشنا نباشد (بیشتر در مورد زنان استعمال میشود). زن شلخته و بد سر و وضع. (فرهنگ فارسی معین). زن عامی و معتقد بخرافات و نادان برسمهای زمان خود. زنی که طرفدار طرز زندگی قدیم باشد، درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
امل
(اُ مُ)
جمع واژۀ امیل. رجوع به امیل شود
لغت نامه دهخدا
امل
((اُ مُّ))
کهنه پرست، کسی که با تمدن و تجدد سازگار نباشد
تصویری از امل
تصویر امل
فرهنگ فارسی معین
امل
((اَ مَ))
امید، آرزو، جمع آمال
تصویری از امل
تصویر امل
فرهنگ فارسی معین
امل
آرزو، امید، رجا
متضاد: یاس
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خوراکی که از تخم مرغ و گوجه فرنگی یا برخی مواد دیگر تهیه می شود مثلاً املت قارچ، املت سیب زمینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املا
تصویر املا
مطلبی را تقریر کردن که دیگری بنویسد، مطلبی که معلم بگوید و شاگرد بنویسد، طریقۀ نوشتن کلمات، درست نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اُ لِ)
خوراکی است که با تخم مرغ و مواد دیگر تهیه کنند. خاگینه. نیمرو. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
خوار تر ذلیل تر خوارتر. خوار پنداشتن کسی را خوارشمردن خوار و ذلیل گرفتن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
بی زن: زن نگرفته زن مرده زن رها، نیازمند بی برگ بینوا، سال بی باران مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیوه بدبخت و فقیر، محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین، جمع ارامل و ارامیل و ارامله
فرهنگ لغت هوشیار
دست معیوب واز کار افتاده وبمعنی رتبه وپایه ونردبان هم میباشد، نمونه گونیای خیاطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازل
تصویر ازل
همیشگی، دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسل
تصویر اسل
کارد، شمشیر، نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشمل
تصویر اشمل
فرا گیرنده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمل
تصویر اجمل
نیکوتروخوشگل تر
فرهنگ لغت هوشیار
نیازمندتر خلل آوردن خلل و رخنه کردن خلل رسانیدن زیان رسانیدن بهم زدن و درهم و برهم کردن، یا اخل در امری. کارشکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمل
تصویر آمل
امیدوار
فرهنگ لغت هوشیار
حل گردانیدن حل کردن، فرود آوردن در جایی، در ماههای حل در آمدن از ماههای حرام بیرون آمدن، یا احل از حرام. بیرون آمدن از حرام مقابل احرام (در حج)
فرهنگ لغت هوشیار
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
فرهنگ لغت هوشیار
تقریر کردن، دیکته، طریقه نوشتن کلمات، درست نویسی، رسم الخط ،نویساندن، گفتن که دیگری بنویسد، از یاد نوشتن، مطلبی را که معلم میگوید و شاگرد مینویسد، پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املت
تصویر املت
نیمرو، خوراکی از تخم مرغ و گوجه فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املت
تصویر املت
((اُ لِ))
خوراکی است فوری که بیشتر از تخم مرغ و گوجه فرنگی و روغن تهیه کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امر
تصویر امر
فرمایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمل
تصویر آمل
آرزورسان، یاری گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امت
تصویر امت
دین وری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اما
تصویر اما
ولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقل
تصویر اقل
کمتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصل
تصویر اصل
آغازه، بن، ریشه، بیخ، بنیان
فرهنگ واژه فارسی سره
درست نویسی، دیکته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتعی در بین راه لاسم و نوا در منطقه آمل که آثار قلعه ای قدیمی
فرهنگ گویش مازندرانی