جدول جو
جدول جو

معنی امل

امل
(اِ عِ)
امید داشتن چیزی را، گویند امله املاً (از باب نصر). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). امید داشتن. (مصادر زوزنی) (ترجمان علامه ترتیب عادل) (آنندراج) (مؤید الفضلاء). استعمال این لفظ در طلب دنیا و افعال مذموم کرده اند. (از مؤید الفضلاء). بیوسیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، شور گردیدن آب بعد از آنکه شیرین باشد. (منتهی الارب). شور گردیدن آب شیرین. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آب شور خورانیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بسیارنمک کردن دیگ را و شور گردانیدن طعام را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نمک بسیار در طعام کردن تا تباه نشود. (تاج المصادر بیهقی). نمکین کردن و شور کردن طعام. (آنندراج). بسیار کردن نمک دیگ. (از اقرب الموارد) ، چیزی را نمکین کردن. (غیاث اللغات) ، بشوراب آمدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). وارد شدن به آب شور. (از اقرب الموارد) ، در مقام تعجب گویند: ما املحه، ای ما احسنه. (ازاقرب الموارد). و نیز این کلمه را بخلاف قیاس مصغر کرده و ما امیلحه گفته اند، چنانکه در کلمات: مااحیسنه و ما احیلاه . (از اقرب الموارد) :
یا ما املیح غزلاناً عطون لنا
من هؤلیّاک بین الضال و السمر.
(منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا