برگ و شاخ یزین و نصی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گویند: ما امعز من رجل، چه سخت تر است او. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و نیز کسی که سخت رأی باشد گویند ما امعز رأیه. (از اقرب الموارد)
برگ و شاخ یزین و نصی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گویند: ما امعز من رجل، چه سخت تر است او. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و نیز کسی که سخت رأی باشد گویند ما امعز رأیه. (از اقرب الموارد)
شکوفۀ نصل گیاه بهمی ̍ یا بهمی که از گرمی خشک شده باشد. ج، اناصیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوری و جدایی شدن میان قوم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). دوری افتادن میان قوم. (از اقرب الموارد) ، فرودآمدن عقاب بر صید و یا گرفتن صید را در طرفی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فرودآمدن عقاب بر شکار و یا گرفتن عقاب شکار را در جانبی. (از اقرب الموارد) ، شکافته شدن غلاف شکوفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) ، منتشر و پراکنده شدن برق از افق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
شکوفۀ نصل گیاه بُهمی ̍ یا بهمی که از گرمی خشک شده باشد. ج، اناصیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوری و جدایی شدن میان قوم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). دوری افتادن میان قوم. (از اقرب الموارد) ، فرودآمدن عقاب بر صید و یا گرفتن صید را در طرفی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فرودآمدن عقاب بر شکار و یا گرفتن عقاب شکار را در جانبی. (از اقرب الموارد) ، شکافته شدن غلاف شکوفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) ، منتشر و پراکنده شدن برق از افق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
جمع واژۀ امصوخه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به امصوخه شود، کم گردیدن موی و پر و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بی گیاه یا کم گیاه گشتن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برکشیدن از کسی مال او را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برکشیدن مال کسی را و نیازمند کردن او را. (از اقرب الموارد) ، چریدن ستور همه گیاه چراگاه را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بقحطی رسیدن قوم. (از اقرب الموارد) ، افتادن قوم در زمین بی گیاه. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ امصوخه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به امصوخه شود، کم گردیدن موی و پر و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بی گیاه یا کم گیاه گشتن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برکشیدن از کسی مال او را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برکشیدن مال کسی را و نیازمند کردن او را. (از اقرب الموارد) ، چریدن ستور همه گیاه چراگاه را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بقحطی رسیدن قوم. (از اقرب الموارد) ، افتادن قوم در زمین بی گیاه. (از اقرب الموارد)
دهی است از بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج با 500 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، قلمستان، میوه و توتون است و زیارتگاهی بنام نجم الدوله دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بمجاز به معنی گردیدن و اتصاف است: امسی زید ضاحکاً. (از اقرب الموارد). به این معنی واوی و از ’مسو’ است، تباهی و فتنه انگیختن میان مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معنی مهموز اللام است، بازگشتن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 20)
دهی است از بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج با 500 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، قلمستان، میوه و توتون است و زیارتگاهی بنام نجم الدوله دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بمجاز به معنی گردیدن و اتصاف است: امسی زید ضاحکاً. (از اقرب الموارد). به این معنی واوی و از ’مسو’ است، تباهی و فتنه انگیختن میان مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معنی مهموز اللام است، بازگشتن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 20)
قصبه ای است درآفریقای غربی در کنار رود کنگو و در 120 کیلومتری مصب همین رود کشورهای اروپایی در این قصبه مراکز تجارتی دایر کرده اند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1033)
قصبه ای است درآفریقای غربی در کنار رود کنگو و در 120 کیلومتری مصب همین رود کشورهای اروپایی در این قصبه مراکز تجارتی دایر کرده اند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1033)