تنک گردانیدن خمیر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنک کردن خمیر. (تاج المصادر بیهقی). بسیار کردن آب خمیر تا رقیق شود. (از اقرب الموارد). نرم و تنک گردانیدن خمیر را و بسیار آب درو کردن. (آنندراج) ، بسیار شدن مواشی کسی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
تنک گردانیدن خمیر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنک کردن خمیر. (تاج المصادر بیهقی). بسیار کردن آب خمیر تا رقیق شود. (از اقرب الموارد). نرم و تنک گردانیدن خمیر را و بسیار آب درو کردن. (آنندراج) ، بسیار شدن مواشی کسی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
دارویی است مانند نی و بنددار. (ناظم الاطباء). نباتی است مثل نی بنددار قابض و مقوی اعضا و نیکوکن رنگ روی و مسمن بدن و منقی رحم. ذرور آن برای قطع نزف الدم جراحات و رویانیدن گوشت مؤثر است. (از منتهی الارب) (از آنندراج). گیاهی است که از یک ریشه شاخه های بسیار دارد و میوه آن به اندازۀ دانه نخود است وقتی پخته شود سیاه گردد. (از اقرب الموارد). در لغت بمعنی انابیب است و در لهجۀ عامیانه اسپانیا آنرا اینیشلا (ای نیش تلا) نامند و آن بر دو گونۀ صغیر و کبیر باشد. (از مفردات ابن بیطار). دم اسب. ذنب الحصان. ذنب الفرس. ذنب الخیل. کنیاث. حشیشه الطوخ. آت قویروغی. امشوخ. (فرهنگ گیاهی)
دارویی است مانند نی و بنددار. (ناظم الاطباء). نباتی است مثل نی بنددار قابض و مقوی اعضا و نیکوکن رنگ روی و مسمن بدن و منقی رحم. ذرور آن برای قطع نزف الدم جراحات و رویانیدن گوشت مؤثر است. (از منتهی الارب) (از آنندراج). گیاهی است که از یک ریشه شاخه های بسیار دارد و میوه آن به اندازۀ دانه نخود است وقتی پخته شود سیاه گردد. (از اقرب الموارد). در لغت بمعنی انابیب است و در لهجۀ عامیانه اسپانیا آنرا اینیشلا (ای نیش تلا) نامند و آن بر دو گونۀ صغیر و کبیر باشد. (از مفردات ابن بیطار). دم اسب. ذنب الحصان. ذنب الفرس. ذنب الخیل. کنیاث. حشیشه الطوخ. آت قویروغی. امشوخ. (فرهنگ گیاهی)
این سال یعنی سالی که در آن هستیم. (ناظم الاطباء). سال حاضر. هذه السنه. سنۀ جاری. سال جاری. العام: تا پدیدآمدت امسال خط غالیه بوی غالیه تیره شد و زاهری و عنبر خوار. عماره. تقویم بفرتان (شاید بفرغانه) چنان خوار شد امسال چون جخج به خمنادز و چون فنج به خالنگ. (قریع الدهر). هرآن کامسال آمد پیش من گفت نه آنی خود که من دیدم ترا یار. فرخی. فراوان خوشترم امروز از دی فراوان بهترم امسال از پار. فرخی. این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال با غرفۀ فردوس بفردوس قرین است. منوچهری. ایزد کرده است وعده با ملک ما کش برساند بهر مراددل امسال. منوچهری. اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد نندیشی که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها. ناصرخسرو. ز بسدین لب لعل شکر سرشتۀ او خطی چو برگ نی سبز نودمید امسال. سوزنی. ور تو خواهی در اجری امسال آوری خط محو کردۀ پار. خاقانی. مرا چون بد نباشدحال بی تو که بودم با تو پار امسال بی تو. نظامی. - امثال: امسال برای یکیمان زن بگیر سال دیگر برای داداشم. (از امثال و حکم مؤلف). و رجوع به همین کتاب شود
این سال یعنی سالی که در آن هستیم. (ناظم الاطباء). سال حاضر. هذه السنه. سنۀ جاری. سال جاری. العام: تا پدیدآمدت امسال خط غالیه بوی غالیه تیره شد و زاهری و عنبر خوار. عماره. تقویم بفرتان (شاید بفرغانه) چنان خوار شد امسال چون جخج به خمنادز و چون فنج به خالنگ. (قریع الدهر). هرآن کامسال آمد پیش من گفت نه آنی خود که من دیدم ترا یار. فرخی. فراوان خوشترم امروز از دی فراوان بهترم امسال از پار. فرخی. این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال با غرفۀ فردوس بفردوس قرین است. منوچهری. ایزد کرده است وعده با ملک ما کش برساند بهر مراددل امسال. منوچهری. اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد نندیشی که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها. ناصرخسرو. ز بسدین لب لعل شکر سرشتۀ او خطی چو برگ نی سبز نودمید امسال. سوزنی. ور تو خواهی در اجری امسال آوری خط محو کردۀ پار. خاقانی. مرا چون بد نباشدحال بی تو که بودم با تو پار امسال بی تو. نظامی. - امثال: امسال برای یکیمان زن بگیر سال دیگر برای داداشم. (از امثال و حکم مؤلف). و رجوع به همین کتاب شود
بسایانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بدست سودن چیزی را و بسایانیدن. (آنندراج). بربسودن داشتن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). به بسودن شروع کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بسودن گرفتن، شب آینده. (غیاث اللغات) (آنندراج). شب امروز. (یادداشت مؤلف). شبی که بعد از گذشتن روز حاضر می آید: ورا گفت بهرام کای خوبزن بیا امشبی تابه ایوان من. فردوسی. به گردان چنین گفت پس پهلوان هم امشب شوم من سوی سیستان. فردوسی. باید که مرا امروز و امشب مهلت دهید. (فارسنامۀ ابن بلخی). خبرم شده ست امشب بر یار خواهی آمد سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد. امیرخسرو (از آنندراج). ، شب گذشته. (غیاث اللغات) (آنندراج). چنانکه صبح میگوییم: امشب نخوابیدم و منظورمان شب گذشته است
بسایانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بدست سودن چیزی را و بسایانیدن. (آنندراج). بربسودن داشتن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). به بسودن شروع کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بسودن گرفتن، شب آینده. (غیاث اللغات) (آنندراج). شب امروز. (یادداشت مؤلف). شبی که بعد از گذشتن روز حاضر می آید: ورا گفت بهرام کای خوبزن بیا امشبی تابه ایوان من. فردوسی. به گردان چنین گفت پس پهلوان هم امشب شوم من سوی سیستان. فردوسی. باید که مرا امروز و امشب مهلت دهید. (فارسنامۀ ابن بلخی). خبرم شده ست امشب بر یار خواهی آمد سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد. امیرخسرو (از آنندراج). ، شب گذشته. (غیاث اللغات) (آنندراج). چنانکه صبح میگوییم: امشب نخوابیدم و منظورمان شب گذشته است
شبانگاه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در شبانگاه شدن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی). داخل در مسا (شبانگاه) شدن بخلاف اصباح. (از اقرب الموارد).
شبانگاه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در شبانگاه شدن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی). داخل در مسا (شبانگاه) شدن بخلاف اصباح. (از اقرب الموارد).
جدا شدن بچه از مادر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا شدن بچه از شکم مادرش. (از اقرب الموارد) ، هر که همراه مردمان بضیافت رود بی آنکه خوانده باشند او را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه در دین تبعیت دیگران نماید، متردد در غیر صنعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفت و آمد کننده در غیر پیشه و کاری. (ترجمه قاموس) ، آنکه هر که را بیند گوید من با توام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). این کلمه درتمام معانی از صفات مردان است و امراءه امعه نمی گویند مگر بقلت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، امّعون. (از اقرب الموارد). و گویند اصل امع، انی معک است و این از باب نحت است. (از اقرب الموارد)
جدا شدن بچه از مادر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا شدن بچه از شکم مادرش. (از اقرب الموارد) ، هر که همراه مردمان بضیافت رود بی آنکه خوانده باشند او را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه در دین تبعیت دیگران نماید، متردد در غیر صنعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفت و آمد کننده در غیر پیشه و کاری. (ترجمه قاموس) ، آنکه هر که را بیند گوید من با توام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). این کلمه درتمام معانی از صفات مردان است و امراءه امعه نمی گویند مگر بقلت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، اِمَّعون. (از اقرب الموارد). و گویند اصل امع، انی معک است و این از باب نحت است. (از اقرب الموارد)
چنگ در زدن، باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا بازایست خود داشت وایستادن، زفتی، خشکی (یبوست) باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا، چنگ در زدن تشبث کردن، خاموش شدن، باز داشتن، نگاهداشتن، خودداری، کم خواری، بخل خست زفتی. یا امزجه در غذا. کم خوردن
چنگ در زدن، باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا بازایست خود داشت وایستادن، زفتی، خشکی (یبوست) باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا، چنگ در زدن تشبث کردن، خاموش شدن، باز داشتن، نگاهداشتن، خودداری، کم خواری، بخل خست زفتی. یا امزجه در غذا. کم خوردن