معنی امساک - فرهنگ فارسی معین
معنی امساک
امساک((اِ))
نگاه داشتن، نخوردن غذا، خودداری، بخل، خست
تصویر امساک
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با امساک
امساک
امساک
چنگ در زدن، باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا بازایست خود داشت وایستادن، زفتی، خشکی (یبوست) باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا، چنگ در زدن تشبث کردن، خاموش شدن، باز داشتن، نگاهداشتن، خودداری، کم خواری، بخل خست زفتی. یا امزجه در غذا. کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
امساک
امساک
خودداری از غذا خوردن، بخل، خست، زفتی، بازایستادن، چنگ درزدن
فرهنگ فارسی عمید
امساک
امساک
چنگ درزدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء). چنگ در چیزی زدن. (مصادر زوزنی). تشبث کردن. (فرهنگ فارسی معین). اعتصام. (از اقرب الموارد). گویند: امسک بالشی ٔ، اذا تمسک به.
لغت نامه دهخدا
امساک
امساک
اجتناب، احتراز، بخل، پرهیز، تجنب، تحرز، تنگ نظری، حذر، خست، خودداری، دوری، زفتی، صرفه جویی، قناعت، لئامت، نان کوری، نظرتنگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
امتساک
امتساک
چنگ در زدن به چیزی، ثابت شدن در مکانی چنگ زدن چنگ زدن چنگ در زدن، نگاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.