لقب محمد بن احمد بن عبدالله مروزی قاسانی، مکنی به ابوزید فقیه بزرگ شافعی در قرن چهارم هجری. رجوع به ابوزید (محمدبن...) در ردیف خود شود لقب احمد بن محمد بن الحجاج است. او در فقه بر مذهب احمد بن حنبل بود و از اوست: کتاب السنن بشواهد الحدیث. (از الفهرست ابن الندیم) لقب ابراهیم بن احمد بن اسحاق مروزی خالد آبادی، مکنی به ابواسحاق فقیه قرن چهارم هجری است. رجوع به ابواسحاق (ابراهیم بن...) شود مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن جبود. از شاعران عصر مأمون عباسی. رجوع به ابوالعباس مروزی در ردیف خود شود لقب جعفر بن احمد، مکنی به ابوالعباس از مؤلفان قرن سوم هجری، رجوع به ابوالعباس مروزی در ردیف خود شود
لقب محمد بن احمد بن عبدالله مروزی قاسانی، مکنی به ابوزید فقیه بزرگ شافعی در قرن چهارم هجری. رجوع به ابوزید (محمدبن...) در ردیف خود شود لقب احمد بن محمد بن الحجاج است. او در فقه بر مذهب احمد بن حنبل بود و از اوست: کتاب السنن بشواهد الحدیث. (از الفهرست ابن الندیم) لقب ابراهیم بن احمد بن اسحاق مروزی خالد آبادی، مکنی به ابواسحاق فقیه قرن چهارم هجری است. رجوع به ابواسحاق (ابراهیم بن...) شود مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن جبود. از شاعران عصر مأمون عباسی. رجوع به ابوالعباس مروزی در ردیف خود شود لقب جعفر بن احمد، مکنی به ابوالعباس از مؤلفان قرن سوم هجری، رجوع به ابوالعباس مروزی در ردیف خود شود
منسوب به مرو شاهجان. (از الانساب سمعانی) ، ساختۀ مرو، اهل مرو. از مرو. مرغزی: فأما الطعم والجوده. (فی ه الیابس من الفواکه) فان المروزی ه یفضله... (صور الاقالیم اصطخری در فصل شرح مرو شاهجان). گرچه هر دو بر سر یک بازیند هردو با هم مروزی ورازیند. مولوی. مروزی و رازی افتد در سفر همره و همسفره پیش همدگر. مولوی. - مروزی را با رازی کار افتاده بودن، سر و کار با دشمن پیدا کردن: به چاره سازی با خصم توهمی کوشم که مروزی را کار اوفتاد با رازی. سوزنی. - امثال: من رازی و او مروزی. این مروزی و آن رازی. (امثال و حکم دهخدا). مروزی را چه کار با رازی، رازی را چه کار با مروزی. (امثال و حکم دهخدا)
منسوب به مرو شاهجان. (از الانساب سمعانی) ، ساختۀ مرو، اهل مرو. از مرو. مرغزی: فأما الطعم والجوده. (فی ه الیابس من الفواکه) فان المروزی ه یفضله... (صور الاقالیم اصطخری در فصل شرح مرو شاهجان). گرچه هر دو بر سر یک بازیند هردو با هم مروزی ورازیند. مولوی. مروزی و رازی افتد در سفر همره و همسفره پیش همدگر. مولوی. - مروزی را با رازی کار افتاده بودن، سر و کار با دشمن پیدا کردن: به چاره سازی با خصم توهمی کوشم که مروزی را کار اوفتاد با رازی. سوزنی. - امثال: من رازی و او مروزی. این مروزی و آن رازی. (امثال و حکم دهخدا). مروزی را چه کار با رازی، رازی را چه کار با مروزی. (امثال و حکم دهخدا)
منسوب به امروز. (ناظم الاطباء) (آنندراج). امروزین. (فرهنگ فارسی معین) : از آن مه نیست امروزینه این جور که دل بر دوستان دیرینه دارد. میرخسرو (از آنندراج).
منسوب به امروز. (ناظم الاطباء) (آنندراج). امروزین. (فرهنگ فارسی معین) : از آن مه نیست امروزینه این جور که دل بر دوستان دیرینه دارد. میرخسرو (از آنندراج).
این روز. روزی که در آن هستیم. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). همین روز. (فرهنگ فارسی معین). روز حاضر. الیوم: ماریفنج اگرت دی بگزید نوبت مار افعی است امروز. شهید. امروز بامداد مرا ترسا بگشود باسلیق نه نشکرده. کسایی. بدل گفت رستم گر امروز جان بماند به من زنده ام جاودان. فردوسی. شما جنگ ترکان مجویید کس که این بد که من کردم امروز بس. فردوسی. صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود وگر امروز شکیبا شد فردا نشود. منوچهری. وگر وی را (مسعود را) امروز بر این نهاد یله کنم آنچه خواسته است...فرستاده آید. (تاریخ بیهقی). لیکن وفا نیاید ازو فردا امروز دید باید فردا را. ناصرخسرو. از غم فردا هم امروز ای پسر بیغم شود هرکه در امروز روز اندیشۀ فردا کند. ناصرخسرو. باید که مرا امروزو امشب مهلت دهید. (فارسنامۀ ابن بلخی).
این روز. روزی که در آن هستیم. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). همین روز. (فرهنگ فارسی معین). روز حاضر. الیوم: ماریفنج اگرت دی بگزید نوبت مار افعی است امروز. شهید. امروز بامداد مرا ترسا بگشود باسلیق نه نشکرده. کسایی. بدل گفت رستم گر امروز جان بماند به من زنده ام جاودان. فردوسی. شما جنگ ترکان مجویید کس که این بد که من کردم امروز بس. فردوسی. صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود وگر امروز شکیبا شد فردا نشود. منوچهری. وگر وی را (مسعود را) امروز بر این نهاد یله کنم آنچه خواسته است...فرستاده آید. (تاریخ بیهقی). لیکن وفا نیاید ازو فردا امروز دید باید فردا را. ناصرخسرو. از غم فردا هم امروز ای پسر بیغم شود هرکه در امروز روز اندیشۀ فردا کند. ناصرخسرو. باید که مرا امروزو امشب مهلت دهید. (فارسنامۀ ابن بلخی).
منسوب به امروز. (ناظم الاطباء). امروزی. امروزه. امروزینه: ما بسازیم یکی مجلس امروزین چون برون آید از مسجد آدینه خطیب. منوچهری. آسودن امروزین، رنج فردایین است. (قابوسنامه). - روز امروزین، روزی که در آن هستیم. همین امروز. همین زمان حاضر: تا توانی شهریارا روز امروزین مکن جز بگرد خم خرامش جز بگرد دن دنه. منوچهری
منسوب به امروز. (ناظم الاطباء). امروزی. امروزه. امروزینه: ما بسازیم یکی مجلس امروزین چون برون آید از مسجد آدینه خطیب. منوچهری. آسودن امروزین، رنج فردایین است. (قابوسنامه). - روز امروزین، روزی که در آن هستیم. همین امروز. همین زمان حاضر: تا توانی شهریارا روز امروزین مکن جز بگرد خم خرامش جز بگرد دن دنه. منوچهری