منسوب به مرو شاهجان. (از الانساب سمعانی) ، ساختۀ مرو، اهل مرو. از مرو. مرغزی: فأما الطعم والجوده. (فی ه الیابس من الفواکه) فان المروزی ه یفضله... (صور الاقالیم اصطخری در فصل شرح مرو شاهجان). گرچه هر دو بر سر یک بازیند هردو با هم مروزی ورازیند. مولوی. مروزی و رازی افتد در سفر همره و همسفره پیش همدگر. مولوی. - مروزی را با رازی کار افتاده بودن، سر و کار با دشمن پیدا کردن: به چاره سازی با خصم توهمی کوشم که مروزی را کار اوفتاد با رازی. سوزنی. - امثال: من رازی و او مروزی. این مروزی و آن رازی. (امثال و حکم دهخدا). مروزی را چه کار با رازی، رازی را چه کار با مروزی. (امثال و حکم دهخدا)