جدول جو
جدول جو

معنی امتلاح - جستجوی لغت در جدول جو

امتلاح
(اِرِ)
دروغ با راستی و حق آمیختن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امتلا
تصویر امتلا
پر شدن، آکنده شدن، پری، پری و آکندگی معده به واسطۀ هضم نشدن غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املاح
تصویر املاح
ملح ها، نمک ها، جمع واژۀ ملح
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
خیره کردن بینایی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بطور مجهول استعمال شود بمعنی خیره شدن چشم. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). اختطاف
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ لَ)
پر شدن، (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه جرجانی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (فرهنگ فارسی معین)، پری، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، انباشتگی، خوی کنانیدن آفتاب، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، عرق را سبب شدن آفتاب، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ پَ)
اصلاح. همدیگر نیکی کردن و آشتی نمودن. (منتهی الارب). خلاف تخاصم و اختصام. اصطلاح. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِخْ)
برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کندن چیزی از بیخ. (از اقرب الموارد). کندن چیزی را. (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
ستودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مدح بسیار کردن. (از متن اللغه) ، ربودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شمشیر بزودی ازنیام برکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسرعت شمشیر کشیدن. (از اقرب الموارد) ، گرفتن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن چیزی از دست کسی. (از اقرب الموارد) ، ازالۀ پلیدی از نفس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمشیر از نیام برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر ازغلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، گونه ای روی برگشتن از ترس یا از اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تغییررنگ از ترس یا اندوه یا ریبت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بلند و بسیار گردیدن آب رودبار. (ناظم الاطباء). بسیار و بلند شدن آب سیلگاه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، در ایام منیه بودن ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به این معنی بطور مجهول استعمال میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَسْوْ)
رجوع به امتلا شود، خواربار آوردن جهت کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواربار آوردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
مکیدن شیر. (تاج المصادر بیهقی). مکیدن شیررا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مکیدن کرّه آنچه را که در پستان است. (از اقرب الموارد) ، برتری داشتن. مزیت داشتن. (فرهنگ فارسی معین). رجحان. مزیت. فضیلت: امتیاز من بر او در این بود که... (فرهنگ فارسی معین). برتری و فضیلت، تمیز و تشخیص، تفاوت، تدبیر و فراست و هوشیاری، دوراندیشی و عاقبت بینی. (ناظم الاطباء) ، اجازه ای که دولت برای ایجاد کارخانه، استخراج معدن، انتشار روزنامه و غیره به کسی دهد. (فرهنگ فارسی معین) ، در اصطلاح ورزش، نمره هایی است که بفعالیت های مثبت و منفی قهرمانان داده می شود. در رشته های ورزش تعداد امتیاز محدود نیست ولی در ژیمناستیک و شیرجه تعداد آن از 10 تجاوز نمی کند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برکشیدن شمشیر از نیام و بیرون کشیدن لگام از سرستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیرون کشیدن دندان و چشم و شمشیر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
عطیه گرفتن از کسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از صاغانی از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برکشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
ربودن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
دهش گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عطا گرفتن و بخشش. (از اقرب الموارد). روزی دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معنی بطور مجهول استعمال می شود. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیزرفتن ناقه. برفتار عنق رفتن ناقه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دادن و بخشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عطا دادن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به آب شور فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سیاه و سپید شدن گوسفند. (تاج المصادر بیهقی) ، کبود و سبزرنگ گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بکیش و شریعت درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن در دینی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیرون آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امتداح
تصویر امتداح
ستودن، فراخ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتلاج
تصویر امتلاج
شیر مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتیاح
تصویر امتیاح
دادن بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتلاط
تصویر امتلاط
ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
پر شدن، پری، پری شکم، فراوانی خون و اخلاط، رودل، تخمه، نفخ شکم در اثر پر خوردن، بر آمدگی شکم در اثر پر خوری، سنگینی معده در اثر خوردن غذا، عدم هضم به سبب کندی کار معده، اختلال کار باب المعده ،آمایش شکم، انباشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملح، نمک ها، جمع ملیح، نمکین ها با نمک ها شور کردن: شوراندن، شورشدن، با نمکی بانمک شدن جمع ملح نمکها. نمکها، ج ملح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتلاع
تصویر امتلاع
تیز رفتن سبک رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کوماج ساختن کوماج پختن کوماج یا کماج گونه ای از نان است، به دین در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتناح
تصویر امتناح
دهش گرفتن، روزی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتلاخ
تصویر امتلاخ
برکندن دندان، برداشتن لگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتلاء
تصویر امتلاء
((اِ تِ))
پر شدن، پری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاح
تصویر املاح
جمع ملح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاح
تصویر املاح
نمک
فرهنگ واژه فارسی سره