جدول جو
جدول جو

معنی امتساء - جستجوی لغت در جدول جو

امتساء
(اِ)
گرفتن هرچه نزد کسی بود. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن همه آنچه را که نزد کسی باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
چنگ درزدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چنگ زدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین) ، تخم کاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شبانگاه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در شبانگاه شدن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی). داخل در مسا (شبانگاه) شدن بخلاف اصباح. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بروش زشت رفتن. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ تی)
رجوع به ایتساء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اکتسا. کسوت پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). جامه پوشیدن. (دهار) (از اقرب الموارد). جامه در خود پوشیدن. (تاج المصادربیهقی). پوشیدن. درپوشیدن. بپوشیدن. در بر کردن. (یادداشت مؤلف). درپوشیدن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
ائتساء. به پیشوایی گرفتن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : و لا تأتس بمن لیس لک باسوه، اقتدا مکن به کسی که پیشوای تو نیست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دانستن مافی الضمیر کسی.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دور رفتن در چراگاه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تباعد: انتسأت الابل فی المرعی، دور شد شتر در چراگاه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اُ ذَ)
پاک گردیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). محو شدن. (ناظم الاطباء). زایل شدن اثر چیزی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). لغت ضعیفی است در امحاء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِدْ)
بیرون آوردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، درهم پیچیدن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (لسان العرب از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمشیر از نیام برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر ازغلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، گونه ای روی برگشتن از ترس یا از اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تغییررنگ از ترس یا اندوه یا ریبت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکسو گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دور شدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمشیر برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر از غلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). امتساح
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمشیر از نیام برکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شمشیر از غلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). امتساخ. امتساح
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
بارگی ساختن ستور را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَسْوْ)
رجوع به امتلا شود، خواربار آوردن جهت کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواربار آوردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
به من̍ی آمدن و فرود آمدن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به منی شدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سبک و تنگ روی ساختن دشنه را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نام کتاب معروفی که مبتدیان در مدارس قدیم می خواندند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دارای مواشی بسیار زه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار شدن اولاد مواشی قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امتسال
تصویر امتسال
شمشیر از نیام برکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتساس
تصویر اجتساس
دست بسودن پرواسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتساع
تصویر اجتساع
نا سازگاری میان دو چیز ناسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسار
تصویر ابتسار
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسام
تصویر ابتسام
نرم خندیدن، لبخند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتساء
تصویر اکتساء
پوشیدن جامه پوشیدن پوشیده شدن در بر کردن پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتحاء
تصویر امتحاء
زدودش زدوده شدن پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتاء
تصویر امتاء
زشتگرایی، برخورداری، بی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
چنگ در زدن به چیزی، ثابت شدن در مکانی چنگ زدن چنگ زدن چنگ در زدن، نگاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساء
تصویر احتساء
آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امساء
تصویر امساء
((اِ))
شبانگاه کردن، در شبانگاه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتساء
تصویر اکتساء
((اِ تِ))
پوشیدن، در بر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امتلاء
تصویر امتلاء
((اِ تِ))
پر شدن، پری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امتساک
تصویر امتساک
((اِ تِ))
چنگ زدن، نگاه داشتن
فرهنگ فارسی معین