جدول جو
جدول جو

معنی امتراء - جستجوی لغت در جدول جو

امتراء(اِدْ)
بیرون آوردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، درهم پیچیدن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (لسان العرب از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
دارای مواشی بسیار زه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار شدن اولاد مواشی قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ سَ / سُ)
دلیر شدن. (تاج المصادر) (زوزنی). دلیر گردیدن بر کسی. دلیری، بار خرما بریدن. (تاج المصادر) (زوزنی) (منتهی الارب) ، حزر. تخمین کردن و اندازه کردن بار خرما را بر درخت: اجترم النخل. (منتهی الارب) ، کسب کردن: اجترم لاهله، کسب کرد برای اهل خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اکترا. به کرایه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به کرایه فرستادن. (تاج المصادر بیهقی). به کرایه دادن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
میزبانی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
اختیار کردن چیزی را. (منتهی الارب). برگزیدن. (منتهی الارب) (زوزنی) : استراء الموت الحی، برگزید مرگ، مهتران قبیله را.
لغت نامه دهخدا
(هََ)
فروگرفتن احسان گیرنده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی اعترار نیز آمده است. صاحب نشوءاللغه آرد: و قد جاء الاعترار فی لغتنا کالاعتراء، فقد رأینا ان المعتر هو الفقیر المعترض للمعروف من غیر ان یسأل. (نشوءاللغه ص 61) ، بچه آوردن گوسفند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بچه آوردن گوسفند و انداختن راعی بچۀ هر یک را پیش مادرش. (از اقرب الموارد) ، انداختن راعی بچۀ هر یک را پیش هر یک. (منتهی الارب) (آنندراج). انداختن راعی بچۀ هر یک را پیش مادرش. (ناظم الاطباء) ، عطا کردن کسی را آنچه را که از تو میخواهد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ رَ)
خریدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13) (آنندراج). مالک شدن چیزی را. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اُ ذَ)
پاک گردیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). محو شدن. (ناظم الاطباء). زایل شدن اثر چیزی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). لغت ضعیفی است در امحاء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
گذشتن بر کسی. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) ، برکشیدن شمشیر از نیام، بیرون آوردن دلو از چاه. (از اقرب الموارد) ، گزیدن گوشت با دندان پیشین. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مال خود را از شریک جدا کردن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خویشتن بچیزی بخاریدن. (تاج المصادر بیهقی) (از شرح قاموس) (از آنندراج) (از متن اللغه) ، دشوار آمدن کار بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برکندن. و کشیدن چیزی را از کسی و ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، برافتادن موی از بیماری. پی درپی افتادن پشم، بلند برآمدن روز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند و دراز شدن روز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ربودن یا گرد آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شتاب گذشتن تیر از نشانه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). بشتاب گذشتن تیر. (از متن اللغه). بشتاب بیرون رفتن. گویند: امترق من البیت، آنگاه که بشتاب بیرون رود. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرفتن هرچه نزد کسی بود. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن همه آنچه را که نزد کسی باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
بارگی ساختن ستور را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
به من̍ی آمدن و فرود آمدن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به منی شدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سبک و تنگ روی ساختن دشنه را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نام کتاب معروفی که مبتدیان در مدارس قدیم می خواندند
لغت نامه دهخدا
(کَسْوْ)
رجوع به امتلا شود، خواربار آوردن جهت کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواربار آوردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتراط
تصویر امتراط
گرد آوردن ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتاء
تصویر امتاء
زشتگرایی، برخورداری، بی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراء
تصویر استراء
رای خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتراء
تصویر اشتراء
خریدن، فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتراء
تصویر اکتراء
کرایه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
میزبانی و نیکوئی با میهمان، نیکو داشت، پیروی، مهمانی خواستن، فراروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتحاء
تصویر امتحاء
زدودش زدوده شدن پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتراس
تصویر امتراس
ستیزیدن، خود راخاراندن خود خاریدن، سوده شدن سودگی ساییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
((اِ تِ))
دلیر شدن، جرئت پیدا کردن، دلیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتراء
تصویر اشتراء
((اِ تِ))
خریدن، فروختن، معامله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتراء
تصویر افتراء
((اِ تِ))
تهمت زدن، بهتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امتلاء
تصویر امتلاء
((اِ تِ))
پر شدن، پری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امراء
تصویر امراء
((اُ مَ))
جمع امیر، فرماندهان، امیران
فرهنگ فارسی معین
تهمت، افترا
دیکشنری عربی به فارسی