میرزا امان الله متخلص به امانی و مخاطب به خانزمان پسر مهابت خان از شاعران قرن یازدهم بشمار میرفت پدرش مهابت خان از امرای شاهجهان بود. امانی نیز پس از وفات پدر درسلک منصب داران دربار وی بود. صاحب سفینۀ خوشگو نویسد: در نظم و نثر و نیز در طبابت دست داشت، در شعر شاگرد مرشدخان بود، دیوانش سه هزار بیت شعر دارد. صاحب ریاض الشعرا، از قول واله داغستانی گوید: در سخن سنجی یگانه دهر و در تربیت اهل کمال وحید عصر بود. صاحب بهارستان از قول میر عبدالرزاق خوانی وفات امانی را به سال 1046 هجری قمری نوشته است. از اشعار اوست: غیر پندارد بسر دستار زر پیچیده ام این نه دستارست بر سر درد سر پیچیده ام من نه آن پروانه ام کز شعله خاکستر شوم اینچنین آتش بسی در بال و پر پیچیده ام. روشن شود ز داغ دل ما چراغ ما چون پنبه دور، چشم بد از روی داغ ما زد نعل واژگونه امانی براه عشق ای خضر راه گم نکنی در سراغ ما. عالمی گو عیبجو باشد امانی باک نیست ما بچشم دشمنان خود را تماشا کرده ایم. جان بلب دارد امانی چون چراغ صبحدم جنبش یک آستین باید که کار آخر شود. هستی جاوید دارم در لباس نیستی زنده دل مانند اخگر در ته خاکسترم. خاصیت ابرست کف ساقی ما را جامی بستانید و ببینید هوا را. (از تذکرۀ نصرآبادی صص 59-60) (از تذکرۀ میخانه متن و حواشی ص 765 ببعد) (از الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص 95). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود از زنان سخنور قرن یازدهم هجری و کنیز زیب النساء بود. رجوع به زنان سخنور ج 3 ص 59 و فرهنگ سخنوران شود
میرزا امان الله متخلص به امانی و مخاطب به خانزمان پسر مهابت خان از شاعران قرن یازدهم بشمار میرفت پدرش مهابت خان از امرای شاهجهان بود. امانی نیز پس از وفات پدر درسلک منصب داران دربار وی بود. صاحب سفینۀ خوشگو نویسد: در نظم و نثر و نیز در طبابت دست داشت، در شعر شاگرد مرشدخان بود، دیوانش سه هزار بیت شعر دارد. صاحب ریاض الشعرا، از قول واله داغستانی گوید: در سخن سنجی یگانه دهر و در تربیت اهل کمال وحید عصر بود. صاحب بهارستان از قول میر عبدالرزاق خوانی وفات امانی را به سال 1046 هجری قمری نوشته است. از اشعار اوست: غیر پندارد بسر دستار زر پیچیده ام این نه دستارست بر سر درد سر پیچیده ام من نه آن پروانه ام کز شعله خاکستر شوم اینچنین آتش بسی در بال و پر پیچیده ام. روشن شود ز داغ دل ما چراغ ما چون پنبه دور، چشم بد از روی داغ ما زد نعل واژگونه امانی براه عشق ای خضر راه گم نکنی در سراغ ما. عالمی گو عیبجو باشد امانی باک نیست ما بچشم دشمنان خود را تماشا کرده ایم. جان بلب دارد امانی چون چراغ صبحدم جنبش یک آستین باید که کار آخر شود. هستی جاوید دارم در لباس نیستی زنده دل مانند اخگر در ته خاکسترم. خاصیت ابرست کف ساقی ما را جامی بستانید و ببینید هوا را. (از تذکرۀ نصرآبادی صص 59-60) (از تذکرۀ میخانه متن و حواشی ص 765 ببعد) (از الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص 95). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود از زنان سخنور قرن یازدهم هجری و کنیز زیب النساء بود. رجوع به زنان سخنور ج 3 ص 59 و فرهنگ سخنوران شود
منسوب به امانت. (آنندراج). امانتی. (فرهنگ فارسی معین). هر ملکی که بطور امانت بکسی واگذار شده باشد بدون اجازه. (ناظم الاطباء). املاک خالصۀ سرخس را اجازه نداده اند و امانی عمل میکنند. (یادداشت مؤلف).
منسوب به امانت. (آنندراج). امانتی. (فرهنگ فارسی معین). هر ملکی که بطور امانت بکسی واگذار شده باشد بدون اجازه. (ناظم الاطباء). املاک خالصۀ سرخس را اجازه نداده اند و امانی عمل میکنند. (یادداشت مؤلف).
جمع واژۀ امنیّه آرزوها. (از منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). مرادها. (آنندراج) (غیاث اللغات). خواهشها. (از ناظم الاطباء) : بزی با امانی و حور قبایی برود غوانی و لحن اغانی. منوچهری. در دل مدار نقش امانی که شرط نیست بتخانه ساختن ز نظرگاه پادشاه. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 3). در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی). نقشبندان وساوس شیطانی امانی نقوش تخیلات بی طایل شیطانی و... (تاریخ جهانگشای جوینی). از پی عرض امانی چون رعایا بر درت خسرو سیارگان هر روز صدبار آمده. هندوشاه نخجوانی.
جَمعِ واژۀ اُمنِیَّه آرزوها. (از منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). مرادها. (آنندراج) (غیاث اللغات). خواهشها. (از ناظم الاطباء) : بزی با امانی و حور قبایی برود غوانی و لحن اغانی. منوچهری. در دل مدار نقش امانی که شرط نیست بتخانه ساختن ز نظرگاه پادشاه. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 3). در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی). نقشبندان وساوس شیطانی امانی نقوش تخیلات بی طایل شیطانی و... (تاریخ جهانگشای جوینی). از پی عرض امانی چون رعایا بر درت خسرو سیارگان هر روز صدبار آمده. هندوشاه نخجوانی.
منسوب به مامان در زبان اطفال خرد، جمیل، خوب، زیبا، - تیتیش مامانی، جامۀ زیبا، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، در تداول امروز به خوب و ظریف و قشنگ و مطلوب و دوست داشتنی اطلاق می شود، و رجوع به مامان شود، ، در تداول عامه، آدم بزرگوار و نیک نفس، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
منسوب به مامان در زبان اطفال خرد، جمیل، خوب، زیبا، - تیتیش مامانی، جامۀ زیبا، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، در تداول امروز به خوب و ظریف و قشنگ و مطلوب و دوست داشتنی اطلاق می شود، و رجوع به مامان شود، ، در تداول عامه، آدم بزرگوار و نیک نفس، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
منسوب به سامان: گوید کز نسبت سامانی ام، سوزنی، رجوع به سامان (جد آل سامان) و سامانیان شود قسمی حصیر که به عبادان کنند: و حصارهای سامانی از عبادان خیزد، (حدود العالم)
منسوب به سامان: گوید کز نسبت سامانی ام، سوزنی، رجوع به سامان (جد آل سامان) و سامانیان شود قسمی حصیر که به عبادان کنند: و حصارهای سامانی از عبادان خیزد، (حدود العالم)
منصور بن عبدالملک بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل بن احمد بن اسد بن سامان معروف به ’السدید’ بعد از پدرش امرا در کار پادشاهی مشورت کردند، تا اینکه منصور را بپادشاهی اختیار کردند، امیر پانزده سال حکومت کرد، و از منتصف شوال سنه خمس و ستین و ثلاثمائه درگذشت، رجوع به تاریخ گزیده ص 384 ببعد و آل سامان شود الیاس بن احمد برادر اسماعیل سامانی و در سال 293 هجری قمری والی قزوین بود، رجوع به تاریخ گزیده ص 791 و 794 شود
منصور بن عبدالملک بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل بن احمد بن اسد بن سامان معروف به ’السدید’ بعد از پدرش امرا در کار پادشاهی مشورت کردند، تا اینکه منصور را بپادشاهی اختیار کردند، امیر پانزده سال حکومت کرد، و از منتصف شوال سنه خمس و ستین و ثلاثمائه درگذشت، رجوع به تاریخ گزیده ص 384 ببعد و آل سامان شود الیاس بن احمد برادر اسماعیل سامانی و در سال 293 هجری قمری والی قزوین بود، رجوع به تاریخ گزیده ص 791 و 794 شود
لاف و گزاف و دروغ، (برهان)، گزافه در سخن، منسوب به فریب و دروغ، (غیاث، از شرح خاقانی) : چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی، سنائی، سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حلی دون و لاف و لامانی، خاقانی، فروکن نطع آزادی برافکن لام درویشی که با لام سیه پوشان نماند لاف ولامانی، خاقانی، واﷲ که مبارکم در این خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی، کمال اسماعیل، ، لابه گری، تملق، تبصبص، چاپلوسی و لابه گری بود، (صحاح الفرس)، اسدی در لغت نامه گوید: ’لامانی و لاوه چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ؟’ و بیت ذیل رااز فرخی شاهد می آورد، لکن وافی به مقصود نیست و شعرلامانی در بیت فرخی ظاهراً به معنی احمدا است، رجوع به احمدا شود: نامۀ مانی با نامۀ تو ژاژ است شعر خوارزمی با شعر تو لامانی، فرخی، باز از آن خواجه زادۀ بی برگ آنهمه لاف و لام و لامانی، سنائی، گهی کاندر بلا مانی خداخوانی به لامانی چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی، سعدی (در مفردات)، ، صاحب برهان به معنی چاپلوس و لابه کننده آورده است، زره پوشی، (برهان)، زره پوشی زیرا که لام زره را گویند، (غیاث، از مؤید)
لاف و گزاف و دروغ، (برهان)، گزافه در سخن، منسوب به فریب و دروغ، (غیاث، از شرح خاقانی) : چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی، سنائی، سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حلی دون و لاف و لامانی، خاقانی، فروکن نطع آزادی برافکن لام درویشی که با لام سیه پوشان نماند لاف ولامانی، خاقانی، واﷲ که مبارکم در این خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی، کمال اسماعیل، ، لابه گری، تملق، تبصبص، چاپلوسی و لابه گری بود، (صحاح الفرس)، اسدی در لغت نامه گوید: ’لامانی و لاوه چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ؟’ و بیت ذیل رااز فرخی شاهد می آورد، لکن وافی به مقصود نیست و شعرلامانی در بیت فرخی ظاهراً به معنی احمدا است، رجوع به احمدا شود: نامۀ مانی با نامۀ تو ژاژ است شعر خوارزمی با شعر تو لامانی، فرخی، باز از آن خواجه زادۀ بی برگ آنهمه لاف و لام و لامانی، سنائی، گهی کاندر بلا مانی خداخوانی به لامانی چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی، سعدی (در مفردات)، ، صاحب برهان به معنی چاپلوس و لابه کننده آورده است، زره پوشی، (برهان)، زره پوشی زیرا که لام زره را گویند، (غیاث، از مؤید)
بزبان هنگری: اگر، نام شهری است در ایالت هواش هنگری که در 130هزارگزی شمال شرقی بوداپست واقع شده و 20000 نفوس و یک دانشگاه و یک رصدخانه و یک کتابخانه و آبهای معدنی و شراب خوب دارد. این شهر در سال 960 هجری قمری از طرف عثمانیان محاصره و در سنۀ 977 هجری قمری فتح شده است. و پس از مصالحه نامۀ منعقدۀ 1015 هجری قمریگاهی از ممالک عثمانی معدود و گاهی بحکومت ((اردل)) ملحق میشد. مورخان، سلطان محمدخان ثالث را بمناسبت فتح همین سرزمین بلقب اگری فاتحی (= فاتح اگری) ملقب کرده اند. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به اقر شود جایی است در راه تهران به شمیران در جادۀ پهلوی. بتازگی در آنجا ساختمانها و باغ احداث شده است
بزبان هنگری: اِگر، نام شهری است در ایالت هواش هنگری که در 130هزارگزی شمال شرقی بوداپست واقع شده و 20000 نفوس و یک دانشگاه و یک رصدخانه و یک کتابخانه و آبهای معدنی و شراب خوب دارد. این شهر در سال 960 هجری قمری از طرف عثمانیان محاصره و در سنۀ 977 هجری قمری فتح شده است. و پس از مصالحه نامۀ منعقدۀ 1015 هجری قمریگاهی از ممالک عثمانی معدود و گاهی بحکومت ((اردل)) ملحق میشد. مورخان، سلطان محمدخان ثالث را بمناسبت فتح همین سرزمین بلقب اگری فاتحی (= فاتح اگری) ملقب کرده اند. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به اقر شود جایی است در راه تهران به شمیران در جادۀ پهلوی. بتازگی در آنجا ساختمانها و باغ احداث شده است
احمد بن فهربن بشیر الدامانی مولی بنی سلیم معروف به ’فهرالرقی’ از مردم دامان است، وی از جعفر بن رفال و از وی ایوب وزان و اهل جزیره روایت کنند، پس از سال 200 هجری قمری درگذشته است
احمد بن فهربن بشیر الدامانی مولی بنی سلیم معروف به ’فهرالرقی’ از مردم دامان است، وی از جعفر بن رفال و از وی ایوب وزان و اهل جزیره روایت کنند، پس از سال 200 هجری قمری درگذشته است
منسوب به زمان، یکی از انواع چینی در عهد صفویه و آن نازک و خوشچهره و از حیث ضخامت متوسط بود. (از جنگ مورخ 1085 متعلق به دکتر شاپور بختیار یغما 12: 15 ص. 559)
منسوب به زمان، یکی از انواع چینی در عهد صفویه و آن نازک و خوشچهره و از حیث ضخامت متوسط بود. (از جنگ مورخ 1085 متعلق به دکتر شاپور بختیار یغما 12: 15 ص. 559)
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)