جَمعِ واژۀ اُمنِیَّه آرزوها. (از منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). مرادها. (آنندراج) (غیاث اللغات). خواهشها. (از ناظم الاطباء) : بزی با امانی و حور قبایی برود غوانی و لحن اغانی. منوچهری. در دل مدار نقش امانی که شرط نیست بتخانه ساختن ز نظرگاه پادشاه. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 3). در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی). نقشبندان وساوس شیطانی امانی نقوش تخیلات بی طایل شیطانی و... (تاریخ جهانگشای جوینی). از پی عرض امانی چون رعایا بر درت خسرو سیارگان هر روز صدبار آمده. هندوشاه نخجوانی.
منسوب به امانت. (آنندراج). امانتی. (فرهنگ فارسی معین). هر ملکی که بطور امانت بکسی واگذار شده باشد بدون اجازه. (ناظم الاطباء). املاک خالصۀ سرخس را اجازه نداده اند و امانی عمل میکنند. (یادداشت مؤلف).
میرزا امان الله متخلص به امانی و مخاطب به خانزمان پسر مهابت خان از شاعران قرن یازدهم بشمار میرفت پدرش مهابت خان از امرای شاهجهان بود. امانی نیز پس از وفات پدر درسلک منصب داران دربار وی بود. صاحب سفینۀ خوشگو نویسد: در نظم و نثر و نیز در طبابت دست داشت، در شعر شاگرد مرشدخان بود، دیوانش سه هزار بیت شعر دارد. صاحب ریاض الشعرا، از قول واله داغستانی گوید: در سخن سنجی یگانه دهر و در تربیت اهل کمال وحید عصر بود. صاحب بهارستان از قول میر عبدالرزاق خوانی وفات امانی را به سال 1046 هجری قمری نوشته است. از اشعار اوست: غیر پندارد بسر دستار زر پیچیده ام این نه دستارست بر سر درد سر پیچیده ام من نه آن پروانه ام کز شعله خاکستر شوم اینچنین آتش بسی در بال و پر پیچیده ام. روشن شود ز داغ دل ما چراغ ما چون پنبه دور، چشم بد از روی داغ ما زد نعل واژگونه امانی براه عشق ای خضر راه گم نکنی در سراغ ما. عالمی گو عیبجو باشد امانی باک نیست ما بچشم دشمنان خود را تماشا کرده ایم. جان بلب دارد امانی چون چراغ صبحدم جنبش یک آستین باید که کار آخر شود. هستی جاوید دارم در لباس نیستی زنده دل مانند اخگر در ته خاکسترم. خاصیت ابرست کف ساقی ما را جامی بستانید و ببینید هوا را. (از تذکرۀ نصرآبادی صص 59-60) (از تذکرۀ میخانه متن و حواشی ص 765 ببعد) (از الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص 95). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود از زنان سخنور قرن یازدهم هجری و کنیز زیب النساء بود. رجوع به زنان سخنور ج 3 ص 59 و فرهنگ سخنوران شود