جدول جو
جدول جو

معنی اماج - جستجوی لغت در جدول جو

اماج
آشی که در آن گلوله های کوچک خمیر می ریزند، گلوله های کوچک خمیر که در آشی به همین نام می ریزند
تصویری از اماج
تصویر اماج
فرهنگ فارسی عمید
اماج(اَ)
تودۀ خاکی که نشانۀ تیربر آن نهند. آماج.
لغت نامه دهخدا
اماج(اُ)
نوعی از آش آرد است. (برهان قاطع). آشی است که از آرد سازند و اوماج نیز گویند. (مؤید الفضلاء) (از شرفنامۀ منیری) (از فرهنگ سروری) .نام آشی آردینه. (فرهنگ سروری). گلوله های خمیر خرد به اندازۀ ماش که در آش کنند و این آش را آش اماج گویند. آردهاله. سخینه. (بحر الجواهر). اوماج: آرد آن (دیمه) سفیدتر و باقوت تر باشد و لایق رشته و اماج باشد. (فلاحت نامه). و رجوع به اوماج شود
لغت نامه دهخدا
اماج
نوعی حلوا که با آرد برنج شکر، تخم مرغ و روغن تهیه شود، نوعی.، نوعی آش که ماده ی اصلی آن آرد گندم است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امان
تصویر امان
(پسرانه)
ایمنی، آرامش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امواج
تصویر امواج
موج ها، کوهه ها، آبخیز ها، خیزآب ها، جمع واژۀ موج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امار
تصویر امار
کسی که بسیار امر می کند، برانگیزاننده به بدی و شر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی، پیش نماز، هر یک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیر، شیخ
امام جماعت: پیش نماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اماء
تصویر اماء
امه ها، کنیزان، جمع واژۀ امه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امان
تصویر امان
بی ترسی، ایمنی، آسایش، آرامش، امان بدهید، امان نامه
امان خواستن: زنهار خواستن، پناه خواستن
امان دادن: کسی را در پناه خود درآوردن و جان و مال او را حفاظت کردن، فرصت دادن، زمان دادن
امان یافتن: در پناه کسی درآمدن، زنهار یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اماجد
تصویر اماجد
امجدها، بزرگوارترها، جوانمردترها، جمع واژۀ امجد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ جِ)
جمع واژۀ امجد. بزرگان. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از المنجد). بزرگتران. و رجوع به امجد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از امان
تصویر امان
پناه، آسایش و آرامش، ایمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امشاج
تصویر امشاج
چرکهای داخل ناف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماجد
تصویر اماجد
جمع امجد، بزرگواران جمعامجد بزرگوارتران بزرگواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماج
تصویر شماج
نان جو، تفاله انگور، اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماج
تصویر سماج
جمع سمیج، زشت ها، شیرهای ترش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوماج
تصویر اوماج
قسمی آش که با آرد گندم سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهماج
تصویر اهماج
کوشش در رفتن پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاج
تصویر املاج
شیر دادن مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امواج
تصویر امواج
جمع موج، کوههای آب، خیزابها، موجها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امراج
تصویر امراج
گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماء
تصویر اماء
جمع امه، کنیزکان جمع امه. کنیزان کنیزکان پرستاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراج
تصویر اراج
دروغ لاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امات
تصویر امات
جمع ام، مادران، گوهران بن ها جمع ام مادران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماق
تصویر اماق
هکه زدگی (هکه برجستن گلو و فواق سکسکه) کنج چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، پیشنماز، پیشرو روبرو، جلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زماج
تصویر زماج
دو برادران از مرغان شکاری، لاغر پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماج
تصویر رماج
بند نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دماج
تصویر دماج
پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس 24، 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار
فرهنگ لغت هوشیار
در پرده داشتن، استوار شدن، باریکمانی، خلاندن، در جامه پیچیدن، پرخیده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امان
تصویر امان
زنهار، پناه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماج
تصویر آماج
اهداف، هدف، ابژکتیو
فرهنگ واژه فارسی سره